زامبی‌گونه

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#سخن_بزرگان» ثبت شده است.

خدا قسمت بکنه :)

با آرزوی خوشی و سلامتی برای همگان مخصوصاً رفیق خاصه‌ی خودم :))♥♥




تا بعد...
-تاتا :)

والا منم مثل نیچه نفهمیدم

همیشه میدونستم یه نقطه‌ی اشتراکی بین من و نیچه هست :||


و اینم جواب دوستانِ بی‌نمکِ در صحنه :///


گویا این گفتگو بین دوستان در دوران دبیرستان صورت گرفته که انقدر مزه ریخت و پاش شده :|

#تاختی_بریم_تاختی_برگردیم

اومدم که بگم اونایی که فیلم سینمایی «بمتن: شؤالیه‌ی تاریکی» رو ندیدن، برن ببینن. [برام مهم نیست اگه فکر کردی که من تازه این فیلم رو دیدم :) به قول پدرخوانده‌ی کبیر: Frankly, my dear, I don't give a damn والا:| ]

#یه_دلم_میگه

[کمی انتقادی]
این دل دیگه جا نداره!
موندم عکسای روشنفکرای خیره به دوردست، سیکس پک عزیزانِ تازه از gym برگشته، فتیشیسمِ عن، پست تسلیت به حبیب فقید درحالیکه یک آهنگ هم از اون عزیز به گوشش نخورده، [این خیلی زور داره:] قوانین گروه متالهدها و در نهایت کانسپچوالیسم و هنر فیگوراتیو مشتی تازه به دوران رسیده رو کجای دلم بذارم!
شاید وقتشه یه سری چیزا رو تخلیه کنیم!
خاطره‌نوشت: چند ده دقیقه پیش یکی از دوستان اهل #سخن_بزرگان گویی اومد پیشم و گفت:« چرا سربازی باید برم؟؟» گفتم:«دو سال کچل می‌کنی بهت می‌خندیم تموم می‌شه دیگه» و این سخن نورانی رو فرمود:«آخه عمرم اونجوری که نمی‌خوام به گند کشیده می‌شه!». بسی مستفیضمون کرد بی‌انصاف :)

#ب_ارواح_جدش_نیستیم_در_حدش

نیچه رو می‌گم :))

داشتم توی گنجینه‌ی عکس‌های نیچه سرچی می‌نمودم که این دوتا، حاصل ادیت بنده شد:

این اولی بود،

اینم دومیش :)

راستی، عیدتون هم مبارک. خوش باشید♥♥♥

پی‌نوشت: یه بنده‌خدایی بود از اینا خوشش می‌اومد به خاطر ایشون گذاشتم. عمراً اگه خودشو لو نده :)))

#زنده_باد_اقتباس_خوب_من

یه دبیر ریاضی داریم [شایدم داشتیم!] انقدر این بشر گل بود و باحال اصن مستفیض که می‌شدی کنارش هیچ، هی می‌خواستی درس بده هی درس بده هی...

بالای صفحات دفتر ریاضیم، جملات حکیمانه‌ی ایشون رو ثبت و ضبط کردم تا یادگاری بمونه. یکی از این جملات که شبیه شعر بود اینه:

شده بر محور xها عمود :||||||||

ینی این بشر حرف می‌زد طلا بود. منم با استفاده از این سخن که شبیه شعری از شاملو [!!!] بود یه شعر سرودم:

کمان ابروی تو

یا که تیر مژگانت

بوده که اکنون خطی

از درجه‌ی یک

شده بر سهمی قلبم عمود

از این سو

به آن

«ژرف آژنگ»

پی‌نوشت: کاش بعضیا بودن این‌جا و می‌خوندن اینا رو.

پی‌نوشت²: بعضیا دوست که نیستن، فرشته‌ن، عشقن، عزیز، ماه و... ^_^

#دلیل_نیمه_شب_نامه_هایم

شاید دلیلش کمی مسخره باشه که چرا برخی نوشته‌همو سر ساعت 00:00 می‌نوشتم. خوب، من معتقدم همه چیز نسبیه پس دلیل منم نسبیه :)

«زمان» غیرقابل ارزش گذاریه و اکثراً(!) ازش آگاهیم اما این میون در عین آگاه بودن خیلیامون داریم به راحتی هرچه تمام‌تر از دستش می‌دیم. انقدر ارزش‌منده که به قول استاد Pitbull:

Time is money

دلیل انتخاب این زمان این بود که برنامه‌ریزی‌شده‌طور، خواننده‌های مطالبم - که شاید چرت‌ترین مطالب موجود باشن - رو از این مسئله باخبر کنم که همون‌طور که شیخُنا «ابوسعید ابوالخیر» - که خداوند وی را در بهشت کناد - می‌فرماید:

هنگام سپیده‌دم خروس سحری

دانی که چرا همی‌کند نوحه‌گری

یعنی که نمودند در آیینه‌ی صبح

کز عمر شبی گذشت و تو بی‌خبری

بله همین‌گونه که فرموده‌اند، همگی آگاهی بی خبریم!

در کل خواستم بگم این لحظه‌ی 00:00 رو ساده ازش نگذریم. سعی کنیم تا فردا همیشه بهتر از امروز باشه. وقت طلاست اونم طلایی که هیچ کیمیاگری نمی‌تونه با هیچ چیزی درستش کنه - آخه نه چندان جدیداً با استفاده از رآکتور هسته‌ای می‌شه طلا رو از فلزی دیگه ساخت.

حیف بود در میون این حجم از سخن بزرگان «نیچه» رو یادی ازش نکنم D: ینی نابود شده این بدبخت توی فضای مجازی اما متأسفانه ای حکیمو چیزی در مورد زمان نگفته آقو. در عوض (با عرض پوزش از روح پرفتوح نیچه جان):

نیچه

تک تک لحظه‌هاتون طلایی، مثل خوذتون :)