زامبی‌گونه

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#اکتشاف» ثبت شده است.

#فرازی_دیگر_از_باگ_نامه

دیروز یه پست گذاشتم که در پی اون نظری از سوی آقاگل عزیز برام نوشته شد که یه کلمه‌ی جالب توجهی در اون بود: کم پیداست! [اینم سندش: پیوند]

بعد ساعت 19:19 هم که این پست رو گذاشتم: پیوند دیدم عه! عجبز! چه اتفاق خوبی!!!

این کم پیدا هم مثل تنگ، یه متضاد ناجوری داره. وقتی یه کسی رو یه مدت نبینیم می‌گیم طرف «کم پیداست». خوب لامصب، ای قربون زبون فارسی برم من، باقلوا، شیرین‌بیان، حلوای تر! الان با این وضعیت، اگه یکی زیادی تو چشم باشه می‌گیم طرف «پُر پیداست»؟؟؟؟؟ نه، توی چشمای من نگاه کن و بگو. دِ بگو لاکردار! کجایی که قیصرتو کشتن :"

اون‌وقت با این اوصاف، جدا از این که یه عده سه‌شنبه به سه‌شنبه می‌رن شمال و ... یه عده‌ای هم با سینه‌ی خراب سرخ‌کردنی می‌خورن!

پی‌نوشت: ببخش خواننده‌ی عزیز اگه وقت گرانقدرت رو گرفتم! همین که یه جرقه‌ای زده باشم توی ذهنت برای توجه بیش‌تر به همین روزمرگی‌های بی‌مزه و شاید کم اهمیت، برای من کلی ارزش داره.

پی‌نوشت²: من با این سنم این همه کشف می‌کنم، یه حقوقی، چیزی... ینی تف هم نمی‌خوان کف دست من بندازن؟؟؟ من حیف می‌شم این‌جا :(((

#باگ_نامه

اثر: شیخنا ابوالخشتک ثانی خشتک السرّه

پیش‌نوشت: باگ(bug): مشکل، اختلال (به خصوص در دانش نرم‌افزار)
اونایی که منو تا حدودی می‌شناسن می‌دونن من کلاً تا شور یه چیزی رو درنیارم ول کن نیستم مثل اینایی که یه ماهه دارن پستِ «خدای جذابیت» می‌ذارن.
قضیه از این قراره که ادبیات هم مثل بقیه‌ی دانش‌ها درهای ناگشوده‌ی زیادی داره. یکی از مشکلاتی که از یک سال و نیم پیش دارم باهاش دست و پنجه نرم می‌کنم آرایه‌ی تضاد هستش. نَمی‌دونم (بدبختیمُم همینه آقو نَمی‌دونم) چرا باید واژه‌ای مثل تنگ در زبان فارسی پا به عرصه می‌نهاد که از اون طرف هم واژه‌ی گشاد پا به میدون بذاره در نقش متضادش و آهاااااان این مشکل لاینحل رو به وجود بیاره:
ببینید خیلی ساده‌ست؛ یه حسی وجود داره به نام دلتنگی که بشر در اثر دوری از افرادی از قبیل خونواده، اقوام و دوستان (در موارد بسیار نادر هم گل روی یار O_o) دچارش میشه. حالا سؤال بنده‌ی حقیر اینجاست که آیا وقتی یکی از همون افراد خیلی زیاد در نزدیکی ما باشه، ما حسی به نام دلگشادی بهمون دست می‌ده؟! اصن داریم؟! بعدشم مگه توی مراحل ابتدایی زبان فارسی دبیرستان نمی‌گیم زبان زایایی داره؟ خوب حالا کوشش اون زایایی؟!؟! چرا ما رو توی این موقعیت قرار می‌دن؟ لابد اینم واسه تورّمه؟ یا شایدم به خاطر گروه One Direction؟؟ نکنه تقصیر Justin Bieber بوده؟؟؟ مقصر مریلین منسون که نیست؟؟؟؟ کار، کارِ آمریکاست من که می‌دونم D: این حجم از خودپرسشی بی‌سابقه‌ست :|

پی‌نوشت: این نوشته از وبلاگ دسته‌جمعی‌مون منتقل شده به این‌جا و با اندکی تغییر.
ادامه خواهد داشت...

#فکر_نکن_طرزشو_عوض_کن

اول شما رو به خوندن این شاهکار ادبی دعوت می‌کنم:

پوتین برای سربازان جدید

نان

نفت یه پیت

اسلحه به تعداد کافی

اتاق بازجویی نم کشیده

دستبند 10 عدد

پول برق را باید بدهیم

پول آب را جدا

پول گاز را باید بدهیم

دوبله پارک نکنیم

و دیگر هیچ...

«استاد طوفان» - «مرد هزارچهره»

این قسمت از مردهزارچهره رو امشب دیدم بازم. چقدر زیرکانه مهران مدیری منظوراشو می‌رسونه واقعاً!

توی اون جمع همه شاعر و هنرمند بودند. وقتی این شعر سروده شد، کسی توجهی نداشت که این شعر، لیست خرید مایحتاج کلانتری بوده! چیزی که من یاد گرفتم و دوست دارم به اشتراک بذارم اینه که:

طرز فکرتو عوض کن. یه چیز هر چقدر هم بد باشه، بازم جنبه و بّعد زیبا و خوبی داره؛ کافیه زاویه دید خودمون رو تغییر بدیم :)

#ارتباطش_با_اعدادطبیعی

عاجزانه و فریبا

گفت:

همین یک ‌بار

من هم گفتم:

مجموعه‌ی اعداد طبیعی نامتناهی‌ست

آن نیز

با یک شروع می‌شود!

«ژرف آژنگ»

پی‌نوشت: اون فریبا فریبتون نده :| همون فریبنده منظورم بود

#چقدر_مرتبطه_ناموسن

اومدم همین الان یهویی یه شعر از دفتر درهم برهم گرامی انتخاب کنم و بنویسم این کف که دیدم: یا حضرت وبلاگ :|

هر قدر به سختی فنر افزوده شود، ثابت فنر افزایش می‌یابد.

حالا چرا تعجب کردم؟!

واسه این که برداشتم این بود:

هر قدر به سختی (بی‌احساسی) انسان افزوده شود، ثباتش (بی‌تفاوتی) افزایش می‌یابد.

تا کشف دیگر بدرود :|