زامبی‌گونه

۱۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#بلاتکلیفی» ثبت شده است.

سرنوشت

به یک تار مو
زندگیم شده بند
نمی‌دانستم
سرنوشت مرا
سر تو
روی خط مویت نوشت!
«ژرف آژنگ»
پی‌نوشت: جدا از شوخی [منظور از شوخی شعر مذکور است.]، زندگیم به یه تار بند شده. امیدوارم در غیاب من اون اتفاقی که نباید، نیفتاده باشه :(

#فقروفنا

نه به صدای بلند مریلین
نه به خواندن جوشن کبیر
:(((
ناموص‌طوری یکی نیست به من بگه: what the phase ؟!
ما جماعت که اصولاً اهل تعادل نیستیم. بالاخره از یه وَرِ بوم میفتم دیگه...

#لب_مرزم_انگار

دیشب به یکی از دوستان هم گفتم. یه حسی بهم می‌گه خیلی نمونده از سفرم.
هنوز دارند می‌چرخند
ثانیک‌ها دور میدان
نمی‌دانند تو
خیلی وقت است رفته‌ای
به خیابان بی‌وفایی
بن‌بست تنهایی
«ژرف آژنگ»
و نیز:
سکوت سنگین توست
سایه فکنده بر من
دور می‌شوم از سایه‌ها
پرتو سیاهی‌شان کورکننده‌ست
«ژرف آژنگ»
یهویی گفتم بنویسم تا وقت هست شاید دیگه نبودم :)
یه‌جوری تنهام این‌روزا انگار [بلاتشبیه] من آدمم پیش از خلقت حوا! خب درسته، می‌گذره. گذشتن به چه قیمت اما؟!
حلال کنید...

#خوشا_به_که

نمی‌دونم واقعاً خوشا به که؟! به که آخه؟؟؟
نمی‌دونم چی بگم یا چی نگم وقتی می‌بینم توی کامنتی زیر عکس فلان ستاره توی فلان رستوران نوشته:
«می‌دونم کجا نشسته بودی»
!!!
نمی‌دونم تعریف من از افتخار فرق داره، یا سطح توقع برای افتخار کردن به چیزی اومده پایین یا ...
از اینا که بگذریم [هر چند گذشت یه کم بی‌معنیه توی این مقطع]، می‌رسیم به...
تو چای گفتی
من
هوس قند لبت کردم
همین!
«ژرف آژنگ»
یه کم بد تمومش کردم نه؟! :))

#باز_گشتم

امید کور شب‌های من
بازگشتم
باز گشتم
ندیدم تو را
ببین مغموم
محروم از تو شده‌ام
نیستی در این هستی
محرم رازت
دلدارت را
آرامگه خیال آشوبت را
دریاب
«ژرف آژنگ»
...
کجای لحظه‌هامی تو که هرجا رو بگی گشتم
به جای زندگی کردن پی دیوونگی گشتم
«شادمهر عقیلی»

#حسب_حال_یک_سطری

خدایا آدمات هیچی از دوست داشتن سرشون نمی‌شه :(

#چرا_همچین_شدم

دیروز توی حیاط مدرسه بودیم که یکی از دوستان فرمود: چرا مثل قدیم نیستی؟

-خوب قدیم چه‌جوری بودم؟!

+شعر که می‌خوندم از شعرای مختلف یه به‌به و چه‌چه خشک و خالی می‌کردی ولی حالا نه. حس شعرت خشکیده.

-[پایین انداختن سر] خوبه خودت می‌دونی. دیگه نیست...

+...

پی‌نوشت: امیدوارم سال جدید رو با این حس لعنتی شروع نکنم که نابود می‌شم :(