زامبی‌گونه

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#خرداد94» ثبت شده است.

#یه_حس_غریب

دیروز کسی مرا برای اولین بار شناخت. برای احوال‌پرسی با وی دست دادم و گفت: وای! دستانت چه گرم‌اند!

پی‌نوشت: اینم از اون متنای قدیمیه.

بی‌ربط‌نوشت: از جنجال ها که دور می‌شوی خودت را در چالشی جدید می‌بینی. آن‌هایی که دورویی را با کمال پررویی ادامه می‌دهند کمی باعث سوزش و وارد آمدن فشاری در حد چند کیلوپاسکال به تو می‌شوند ولی این میان حسی به تو می‌گوید پایانی خوش برای خوب‌ها در راه است. اصلاً به قول شاعر «یه روز خوب می‌آد». امیدِ بنفش‌گون بهانه‌ی خوبی‌ست برای ادامه‌ی این مردنِ به اصطلاح زندگی. اصلاً به قول زندگی (همون متالیکا منظور است):

So close no matter how far

خیلی نزدیک، مهم نیست چه‌قدر

Couldn't be much more from the heart

از قلب که نزدیک‌تر نمی‌توانست باشد

Forever trust in who we are

همیشه به «خود»مون باور داریم

And nothing else matters

و هیچ چیز دیگری مهم نیست

#بالاخره_منم_آره

با بیخیال شدن قرار فوتبال یهویی امشب، به خاطر حجمی از جوّ بی‌سابقه که در من پدید اومد دست به یه خونه‌تکونی زدیم و تکونی به خودمون دادیم. متعاقباً مثل خیلی‌های دیگه یه سری وسایل قدیمی یافتم. البته از اون‌جایی که خیلی جا ندارم، این قدیم من ته تهش می‌شه 4سال پیش.
دوتا تک بیت + یه رباعی ناقص یافتم لای برگه‌های نیمه باطله. یکی از تک بیتی‌ها این بود:
سیلاب غم از هر دو دیده بگذران
کاین جاری شدن سبک بالی ببخشاد
در ادامه هم چندتا یادگاری از دوستان یافتم. یه چیزی خیلی برام جالب بود. تا حالا کسی رو دیدید که یه نفرو انقدر دوست داشته باشه که دستمال حاوی ویروس فارنژیت طرف رو نگه داره برای یادگاری؟؟؟ من نگهش داشتم! وقتی می‌گم دوست داشتن من فرق داره، همین چیزاس که در ظاهر احمقانه‌ست و در باطن... (حال پخته نیابد هیچ خام).
با رد کردن اون قرار بیرون رفتن به یه مقبولیت خاصی در خونواده دست پیدا کردم که «لایوصف و لا یدرک»!
اون وسط مسطا یه چنتا تیله و یه رمان انگلیسی و چنتا خودکار تموم شده هم یافتم. محض یادآوری برای خودم نوشتم :()
این‌جا یه چیزی منو آزرد؛ یه ماه از شروع اون ماجرا گذشته و هنوز به فکرشم. عوضی سنگدل بی‌شخصیت دوست داشتنی :'(

#سرمو_به_کدوم_بیابون_بذارم

به کدام کوی و خیابان
کوه و بیابان
سر گذارم تا ببینم
لحظه‌ای
روی چو ماهت
ماه من
گرچه اسیرم
غم و اندوه و جدایی
می‌دانم روزی
بیایی
«ژرف آژنگ»
پی‌نوشت1: یک عدد ماه پیدا نشده گم شده است. با گرفتن نشانی تحویل دهید. با تشکر :'(
پی‌نوشت2: الان که دارم می‌نگارم، بی‌نگارم. این مگسه انگارم که دست از سر دستانم بر نخواهد داشت [عصبـیـیـیـیـی]

#شعری_بس_چرت

توی همون تایم‌لاینی که قبلاً گفته بودم یه بار همین‌جوری هوس نوشتن شعر به زبون اینگیلیسی کردم. ینی ادبیات اونا رو هم خراب کردم من :(

چیزی جز قافیه نداره :|

Turning around to find a path

Out of this mess and wrath

Just don't know how when where

Just will be looking forward to her

«ژرف آژنگ»

#در_حسرت_ماه

شب‌هایم می‌گذرند و من
«در حسرت ماه»
در انتظار پایانی
بر آغاز این «شب تار»
پس کجاست
آن «پایان شب سیاه»
«ژرف آژنگ»
پی‌نوشت: در شعر از علامت گیومه («») برای نمایش آرایه‌ی تضمین استفاده شده است.

#قایق_من

امروز داشتم توی یکی از برنامه‌های اجتماعی توی تایم‌لاینم گشت می‌زدم که رسیدم به هشت ماه پیش...
یادش به خیر دوران زیبایی بود. گرچه بیش‌تر یه سراب بود و شاید هم یک گرداب. هر چه بود گذشت. حالا چند شعر به جا مانده که در زیر یکی از آن‌ها را می‌خوانید:
تنها که می‌شوم این شب‌ها
سوی تو می‌آیم
سوی دریا
در خیالم با قایقی
از جنس یک رؤیای خیس
پارو می‌زنم به شوق تو
دل را می‌زنم به دریا
از ذوق دیدنت هم
می‌کشم یک فریاد
فریادی از ته دل
به بلندی یک پرواز
«ژرف آژنگ»