با بیخیال شدن قرار فوتبال یهویی امشب، به خاطر حجمی از جوّ بیسابقه که در من پدید اومد دست به یه خونهتکونی زدیم و تکونی به خودمون دادیم. متعاقباً مثل خیلیهای دیگه یه سری وسایل قدیمی یافتم. البته از اونجایی که خیلی جا ندارم، این قدیم من ته تهش میشه 4سال پیش.
دوتا تک بیت + یه رباعی ناقص یافتم لای برگههای نیمه باطله. یکی از تک بیتیها این بود:
سیلاب غم از هر دو دیده بگذران
کاین جاری شدن سبک بالی ببخشاد
در ادامه هم چندتا یادگاری از دوستان یافتم. یه چیزی خیلی برام جالب بود. تا حالا کسی رو دیدید که یه نفرو انقدر دوست داشته باشه که دستمال حاوی ویروس فارنژیت طرف رو نگه داره برای یادگاری؟؟؟ من نگهش داشتم! وقتی میگم دوست داشتن من فرق داره، همین چیزاس که در ظاهر احمقانهست و در باطن... (حال پخته نیابد هیچ خام).
با رد کردن اون قرار بیرون رفتن به یه مقبولیت خاصی در خونواده دست پیدا کردم که «لایوصف و لا یدرک»!
اون وسط مسطا یه چنتا تیله و یه رمان انگلیسی و چنتا خودکار تموم شده هم یافتم. محض یادآوری برای خودم نوشتم :()
اینجا یه چیزی منو آزرد؛ یه ماه از شروع اون ماجرا گذشته و هنوز به فکرشم. عوضی سنگدل بیشخصیت دوست داشتنی :'(
نظرات (۴)