زامبی‌گونه

#بالاخره_منم_آره

با بیخیال شدن قرار فوتبال یهویی امشب، به خاطر حجمی از جوّ بی‌سابقه که در من پدید اومد دست به یه خونه‌تکونی زدیم و تکونی به خودمون دادیم. متعاقباً مثل خیلی‌های دیگه یه سری وسایل قدیمی یافتم. البته از اون‌جایی که خیلی جا ندارم، این قدیم من ته تهش می‌شه 4سال پیش.
دوتا تک بیت + یه رباعی ناقص یافتم لای برگه‌های نیمه باطله. یکی از تک بیتی‌ها این بود:
سیلاب غم از هر دو دیده بگذران
کاین جاری شدن سبک بالی ببخشاد
در ادامه هم چندتا یادگاری از دوستان یافتم. یه چیزی خیلی برام جالب بود. تا حالا کسی رو دیدید که یه نفرو انقدر دوست داشته باشه که دستمال حاوی ویروس فارنژیت طرف رو نگه داره برای یادگاری؟؟؟ من نگهش داشتم! وقتی می‌گم دوست داشتن من فرق داره، همین چیزاس که در ظاهر احمقانه‌ست و در باطن... (حال پخته نیابد هیچ خام).
با رد کردن اون قرار بیرون رفتن به یه مقبولیت خاصی در خونواده دست پیدا کردم که «لایوصف و لا یدرک»!
اون وسط مسطا یه چنتا تیله و یه رمان انگلیسی و چنتا خودکار تموم شده هم یافتم. محض یادآوری برای خودم نوشتم :()
این‌جا یه چیزی منو آزرد؛ یه ماه از شروع اون ماجرا گذشته و هنوز به فکرشم. عوضی سنگدل بی‌شخصیت دوست داشتنی :'(

نظرات (۴)

۱۲ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۴۶
(ک) (شباهنگ)
حیف که با همه سنگ دلی باز هم دوست داشتنیه..
صابر
شایدم کمی فراموش شده باشه..
اما صددرصد فراموش می‌شه :'(
۱۲ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۲۳
سرباز جامانده
اون دستماله و خط آخر منو نابود کردن.موفق باشید
صابر
سلامت باشید
۱۱ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۲۸
پاتریک (:
عه شمام تیله داشتین ؟! :-)
صابر
تیله‌های نسل نوین بودن از اینا که توش هم رنگیه (مات)
۱۱ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۱۵
میرزا ا
ما امسال خونه تکونی تعطیل کردیم... بخاطر من 
صابر
جوری گفتی به خاطر من، یاد یه رنگی افتادم :(
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی