زامبی‌گونه

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#دوباره» ثبت شده است.

#یکی_تو_خوبی_یکی_سرطان

گر چه هر دوتاشم به خودت مربوط می‌شه (مخاطب خاص دارد این مطلب گرچه نیست که بخواند).
از این که هر چی تو می‌گی درسته بگذریم،
از اینی هم که فقط تو منطق داری بگذریم،
از اون که تنها تویی که مهمی هم بگذریم،
این قهر دیگه چی بود؟؟؟ اصن بذا ببینم مگه به تو ربطی داشت؟؟؟ تُستِر رو از برق بکش لطفاً که بوش همه جا رو برداشت...

Leaving in a paradox
Searching for paradise
Oh that's nice
Have a nice day!
"Example"

پی‌نوشت: قبل از هر کار و هر حرفی، کمی بیندیشیم.

#دلی_که_گرفت_و_پس_نداد

:| در ابتدا عنوانم تو حلقم
از حق نگذریم، جدا از این که خیلیا خیلی خوب بدن، خیلیا هم خیلی بد خوبن. (کفش پرت نکنید می‌دونم شور آرایه‌ی قلب رو درآوردم آخه چند وقت پیش شورشو انداخته بودم (بووووووو (نوعی صدا به نشانه‌ی به گند کشیدن شخصیت اشخاص بی‌نمکی مثل خودم که در کلاس درس بسیار مورد استفاده است.) ). ).
ینی قدیمیا که می‌گفتن طرف دریا بره دریا هم می‌خشکه، منو پیش‌بینی کرده بودن. اتفاقاً یه نهر آب با رسیدن من خشکید خونواده هم شاهدی بر این ادعا هستن :||||||||||
امشب برای چند دهمین بار شانس به من پشت کرد. فک کنم خیلی ناراحته که انقدر پشت می‌کنه ولی عیبی نداره گل پشت و رو نداره (بلکه با پاچه‌خواری یه کم حداقل از 180درجه به 90درجه تغییر زاویه بده).
من معتقدم هیچ چیز اتفاقی نیست. اگه می‌بینید چند بند پیش با این حرف متناقضن دلیلش اینه که معتقدم شانس من هم تصادفی نیست D:
پی‌نوشت: این فقط یه شرح حال بود به دلایل ازدیاد حجم درد فقط خواستم کمی بنویسم تا تخلیه شم.

#تبریک_به_خودم_که_انقدر_بیخودم

جا داره به خودم تبریک بگم یک ماهه شدن فرارگاهم رو. عمری بود که از دست رفت. شاید هدر شد و شاید بهینه بود؛ در هر صورت، من راضیم. منم مثل «بهرام» به اشتباهام افتخار می‌کنم و قضاوت شدن برام مهم نیست.
سی روزی که می‌شه توی یه لحظه مرورش کرد.
از همه‌ی دوستای بلاگیم ممنونم واسه همراهیشون :)
پی‌نوشت: نمی‌دونم توجه کردید یا نه؛ به یه ساعت فروشی که برید خواهید دید اکثراً ساعتا روی 10 تنظیم شدن. اینم وجه پُستیه‌ی (ادغام پست و تسمیه) این متن :)

#حالا_هی_من_صبر_میکنم_هی_صبر_میکنم

همین‌جوری که صبر می‌کنم، می‌آی و خود واقعیتو نشون می‌دی. خیلی دوست دارم این حقیقتو ببینم. خودتو که نشون می‌دی چیزی جز حقارتت نمی‌بینم. تو یه موجود ضعیفی که به خاطر به دست آوردن دیگران تمارض می‌کنی، سکوت می‌کنی، مظلوم می‌شی می‌ری یه گوشه می‌شینی. من که بعید می‌دونم این کارات از طرف خدا مقابل به مثلی در بر داشته باشه اما اینو خوب می‌دونم زمین گرده. بلاهایی که سر من می‌آری یه روزی سر خودت می‌آد. دوست دارم فقط یه شب مثل من بشی فقط یه شب! مطمئنم اون‌قدر سخت بهت می‌گذره که آرزوی مرگ بکنی.
آره ناراحتم لامصب. عصبانیم از دستت...
خودت بگو با زبون وامونده‌ت؛ خود منزویت بگو تا حالا من بهت بدی کردم؟؟؟ تقصیر من چیه این وسط؟
دلم یه بغل گرم می‌خواد. یه جفت دست باز...
می‌خوام سر بذارم روی شونه‌های یکی و با فریاد دوستت دارم خودمو خالی کنم.
آره عصبانیم...

#بازگشتم_اما_نه_آن_طور_که_می_خواستم

آره دیگه عنوان کاملاً گویاست.
امروز منو کشت. نابودم کرد. آرزوهامو، دنیامو، خاطراتِ نداشتمو ...
مشکلی نیست من ازش راضیم. حق بهش نمی‌دم اما راضیم.
امیدوارم خوش‌بخت بشه هر جا که هست.
این تهِ ته، یه کم خوش‌حالم. آخه یکی یه‌جوری پا به زندگیم گذاشت و جای اونو پر کرد که انگار امداد غیبی بود.
خدایا چقدر خوبی آخه؟ چقدرررررررر؟؟؟؟ :)