زامبی‌گونه

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#دوباره» ثبت شده است.

#ترجیح_من_اینه

خواستم بنویسم:«ترجیح من اینه، دنیای بی‌کینه/دنیای بی‌کینه، ترجیح من اینه» بعد دیدم باو می‌ریزن ما رو می‌کنن تو گونی :|:

بعد دیدم MM زیباتر می‌گه:«ترجیح می‌دم قربانی تو باشم تا که کنارت باشم».

عجیب هم حرف دله لاکردار. یه وقتایی یه چیزایی از یه کسایی می‌بینی که یه جورایی می‌شی مگه نه؟! قبلاً این‌جا گفتم به یه آرزوم رسیدم، خب؟ همین دیشب دیدم نرسیدم و بیخیال ادامه‌ی راه شدم.

پی‌نوشت: بدجور زده به سرم یه «خشتک کده‌ی شیخ و مریدان» راه بندازم :|

#شادآمدم_شادآمدم_ازجمله_آزادآمدم

البته باید بگم که چندین هزاران سال نشداااا (درجریانن اهل دل😊).

سلام و تبریک بابت روز طبیعت و همون سیزده بدر خودمون :)

قضیه از این قراره که من رفتم بعد دیدم تا صد سال هم منتظر بمونم اونی نمی‌شه که می‌خوام پس تصمیم گرفتم به قول پاپاهِت: کارپِ دیِم بِیبی D:

کف اینجی رَم باراتون گیلیمی سررررخ انداختمون :) [الان معلومه که از خوش‌حالی بابت تغییر قالب توی کیبورد گوشی خودم نمی‌گنجم یا واضح‌تر بگم؟؟؟]

طبق معمول، می‌دونم که براتون مهم نیست اما به خاطر این کنکورِ ... [جای خالی را با «عبارت» دلخواه پر کنید] خیلی خیلی کم پست می‌ذارم.

یه معذرت خواهی هم بدهکارم به دوستانی که زیر متون زیباشون نظری نمی‌ذارم. مطمئن باشید هر جور شده حتی با نت لایموت گوشی هم میام میخونم ولی معتقدم همیشه نباید نظر داد و البته که حضرت سعدی هم با من هم نظرن :) اگر هم برای متنی از من نظری نوشته نشده ناراحت نمی‌شم چون با دیدن پست اینستاگرامی که حاوی تف یک دختر خانوم هست و بالای چندصدتا لایک + کامنت داره به اندازه‌ی کافی خاطرم جرواجر می‌شه 😡😬😠

همه‌ی اینا چیزی از تنهایی و به قول یکی از دوستان سینگلی من کم نمی‌کنه اما به خودم می‌گم که کارپ دیم بیبی! [می‌دونم خیلی خودشیفته و بی‌نمکم😶✌].

برای همگی آرزوی خوش‌حالی و موفقیت روزافزون دارم مخصوصاً سه نفر [یه رازیه بین من و خودم😏]

از میرزای قمی هم تشکر ویژه دارم برای عکاسی‌های درجه‌ی یکش [همون عکس بغل]: مُری ثنکس & یاعلی[از همون یاعلیا]😂✋

از نارفیقای عزیز هم تقاضا دارم تا می‌تونید دعا کنید به جایی نرسم در آینده؛ چون انتقام سختی می‌گیرم ازتون 😏😊😱

در آخر هم:

بی تو

از تو

به تو

مانده شدم

رانده شدم

خوانده شدم

تا تو

لحظه‌ای

در هیاهوی این سکوت گوش‌خراش

ناآرامی مرا

آرامش دهی

«ژرف آژنگ»

ساعت 11:11شب😊 ، سیزدهم فروردین ماه سال 1395

#چرا_همچین_شدم

دیروز توی حیاط مدرسه بودیم که یکی از دوستان فرمود: چرا مثل قدیم نیستی؟

-خوب قدیم چه‌جوری بودم؟!

+شعر که می‌خوندم از شعرای مختلف یه به‌به و چه‌چه خشک و خالی می‌کردی ولی حالا نه. حس شعرت خشکیده.

-[پایین انداختن سر] خوبه خودت می‌دونی. دیگه نیست...

+...

پی‌نوشت: امیدوارم سال جدید رو با این حس لعنتی شروع نکنم که نابود می‌شم :(

#نشسته_ام_به_انحطاط

نشسته‌ام به انزوا به رنگ و بوی بی‌پناهی

به خلوتم نمی‌رســد حضــور روشن پگاهی

#چارتار

کار که از انزوا بگذره، می‌شه انحطاط!

یا خدا دریاب مرا که بیراهه‌رو شده‌ام...

😢😢😢

#آخه_چی_بگم_بهت_سوپرسل_جان

چه وضشه جمع کن بساطتو دیگه اه. بعد عمری Clash of Clans رو گذاشتیم کنار حالا Clash Royale ساختی واسه من؟! آخه جنازه این همه وقت؛ حالو ای موقه؟! نه، الان که کنکور دارم وقتش بود به نظرت؟؟؟ حالا مایکروسافت اومده نوکیای ورشکسته رو از فنلاند خریده، باید با شرکت شما تلافی‌شو دربیاره؟؟

اینجانب اعلام می‌دارد اصلاً عصبانی نبوده و در کمال صحت و سلامت این متن را نگاشته‌ام :|

#منم_و_تنهایی_دلهره_حالم_حرف_نداره

ظهر جمعه و نشسته‌ام رایانه‌ای که تمام عمرش لَنگ جریان AC بوده است. نوشتنی که محتاج امواج الکترومغناطیس یک مودم است و تنهایی...

موجود زنده‌ای در این اطراف نیست تا دلم را خوش کند چندی برای با هم بودن و حداقل حرف زدن. با صدایی آکنده از خش و خاشاک می‌خوانم از Nothing else mattersی که آن هم بدون پخش‌کننده‌ی صوت ارزشی ندارد. تا به حال نه من این حجم از نیازمندی را یک‌جا دیده بودم و نه این حجم از نیازمندی مرا یک‌جا!

تنها یک بی‌نیاز است که او هم دمخورم نمی‌شود بس که بد کردم در برابرش. نمکدان‌هایی که شکست و خیلی اوقات زحمتی برای جمع شدنش کشیده نشد از شرم و خجالت. بشکند این سر که هدف ندارد. پوچ مطلق هم کم است برایش.

می‌خوانم از خاطرات خوش دیگران و افسوسی بیهوده که ای کاش من هم؛ خوب تقصیر خودم است که اشتباه کردم. زنده‌باد اشتباه خوب من

😏😏😏

#ای_عشق_دنبالت_هستم_بیا

تو را که بردم از یاد بس که سنگدلی کردی؛ حال باید بیابم آن‌که از روی علاقه با من همراه می‌شود.

آرزوی دیدن تو

مانده کنون بر دل من

کاش سرآید فاصله

کاش

برآید چهره‌ات

از پشت کوه باطله

مرا ببین

چه بی‌صدا

درگیرم

دم نزدم

لحظه‌ای در فراق

تا که گهی

غم نشود مملو

دراین کهنه رباط

کاش

تو روزی بشوی

همره این قافله‌ی غافله

«ژرف آژنگ»