زامبی‌گونه

۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#آینده» ثبت شده است.

#شادآمدم_شادآمدم_ازجمله_آزادآمدم

البته باید بگم که چندین هزاران سال نشداااا (درجریانن اهل دل😊).

سلام و تبریک بابت روز طبیعت و همون سیزده بدر خودمون :)

قضیه از این قراره که من رفتم بعد دیدم تا صد سال هم منتظر بمونم اونی نمی‌شه که می‌خوام پس تصمیم گرفتم به قول پاپاهِت: کارپِ دیِم بِیبی D:

کف اینجی رَم باراتون گیلیمی سررررخ انداختمون :) [الان معلومه که از خوش‌حالی بابت تغییر قالب توی کیبورد گوشی خودم نمی‌گنجم یا واضح‌تر بگم؟؟؟]

طبق معمول، می‌دونم که براتون مهم نیست اما به خاطر این کنکورِ ... [جای خالی را با «عبارت» دلخواه پر کنید] خیلی خیلی کم پست می‌ذارم.

یه معذرت خواهی هم بدهکارم به دوستانی که زیر متون زیباشون نظری نمی‌ذارم. مطمئن باشید هر جور شده حتی با نت لایموت گوشی هم میام میخونم ولی معتقدم همیشه نباید نظر داد و البته که حضرت سعدی هم با من هم نظرن :) اگر هم برای متنی از من نظری نوشته نشده ناراحت نمی‌شم چون با دیدن پست اینستاگرامی که حاوی تف یک دختر خانوم هست و بالای چندصدتا لایک + کامنت داره به اندازه‌ی کافی خاطرم جرواجر می‌شه 😡😬😠

همه‌ی اینا چیزی از تنهایی و به قول یکی از دوستان سینگلی من کم نمی‌کنه اما به خودم می‌گم که کارپ دیم بیبی! [می‌دونم خیلی خودشیفته و بی‌نمکم😶✌].

برای همگی آرزوی خوش‌حالی و موفقیت روزافزون دارم مخصوصاً سه نفر [یه رازیه بین من و خودم😏]

از میرزای قمی هم تشکر ویژه دارم برای عکاسی‌های درجه‌ی یکش [همون عکس بغل]: مُری ثنکس & یاعلی[از همون یاعلیا]😂✋

از نارفیقای عزیز هم تقاضا دارم تا می‌تونید دعا کنید به جایی نرسم در آینده؛ چون انتقام سختی می‌گیرم ازتون 😏😊😱

در آخر هم:

بی تو

از تو

به تو

مانده شدم

رانده شدم

خوانده شدم

تا تو

لحظه‌ای

در هیاهوی این سکوت گوش‌خراش

ناآرامی مرا

آرامش دهی

«ژرف آژنگ»

ساعت 11:11شب😊 ، سیزدهم فروردین ماه سال 1395

#گوشه_ای_از_پساکنکورنامه

یه دفترچه دارم به نام «پساکنکورنامه» که توش هر کاری که الان دوست دارم انجام بدم و نمیشه رو می‌نویسم تا بعد کنکور یادم باشه تا انجامش بدم.

یکی از این کارا ساخت یه وبلاگه با موضوع انحصاری «کدنویسی و طراحی وب» که خیلی مشتاقم دیدگاه خواننده‌های بلاگم رو در این مورد بدونم. اگه دقت کرده باشید یه قسمت به همین نام به نوار بالای صفحه اضافیدم تا بعداً پیوند بخوره به همین‌جا. منتظر دیدگاه‌های سازنده‌تون هستم :)

#ای_کاش_تنهایی_نبود_این_در_کنارم_ماندنت

1|نه به خاطر عید است و نه به خاطر کنکور و سال چهارم. آنقدر خشک و خالیم این روزها آنفورگیونِ متالیکا، خمش باشِ شجریان، سوزِ بهرام و هانس زیمر به کنار، نماز هم آرام نمی‌کند این درمانده‌ی وامانده را.

2|شدم عینهون این بروبچه‌های تیریپ خودکشی توی شبکه‌های مجازی. کمک فقط از یکی برمیاد که نیست. می‌تونه بیاد ولی من نمی‌تونم پیداش کنم. ینی میشه مثل یکی از بروبکس که طرف با خوندن متن‌هاش وابسته‌ش شده بود (!) خوش‌شانس باشم؟!

3|یه سری هستن بعضی چیزا و بعضی آدما رو فقط برای خودشون می‌خوان. از همینا یه بخشی‌شون وارد عمل می‌شن و اما وای به حال کسی که بخواد باهاشون شریک بشه. از آدمای بی‌سروصدا بترسید بترسید بترسید!

4|خدا به خیر کنه عید امسالو. امیدوارم شیرینیش واسه اطرافیان نشه حلوا و خرمای من D: [خنده‌ی جوکر]

#عجباتن_عجباتن_عجب

و به روایتی عجباتن عجباتن عجبز!

آره خلاصه این‌جوری شد که

ما شدیم تک و تنها

نشسته یه گوشه به امید فردا

فردایی که از جنس سکوته

آینده‌ای که تهش سقوط و هبوطه

یه روزی یادمه بوی موندن به مشام می‌رسید ولی حالا بوی رفتن همه جا رو برداشته! یه روزی منم از شور آواز من هر گوشه‌ای قصیده‌ی تو پیدا می‌شد. خودت نخواستی که بخوای.

فراموش شدی دیگه... خدانگهدارت :)

پیش به سوی شادی و دنیایی جدید

(و شاید - چه کسی می‌داند! - عشقی جدید)

عجبز

پی‌نوشت1: عجبز یکی از واژگان پرکاربرد گروه دوستان بنده‌ست که به معنای «خیلی عجب!» می‌باشد ( «ز» نقش s جمع را بازی می‌کند).

پی‌نوشت2: تصویر کمی با متن ارتباط داشت.

#دلیل_نیمه_شب_نامه_هایم

شاید دلیلش کمی مسخره باشه که چرا برخی نوشته‌همو سر ساعت 00:00 می‌نوشتم. خوب، من معتقدم همه چیز نسبیه پس دلیل منم نسبیه :)

«زمان» غیرقابل ارزش گذاریه و اکثراً(!) ازش آگاهیم اما این میون در عین آگاه بودن خیلیامون داریم به راحتی هرچه تمام‌تر از دستش می‌دیم. انقدر ارزش‌منده که به قول استاد Pitbull:

Time is money

دلیل انتخاب این زمان این بود که برنامه‌ریزی‌شده‌طور، خواننده‌های مطالبم - که شاید چرت‌ترین مطالب موجود باشن - رو از این مسئله باخبر کنم که همون‌طور که شیخُنا «ابوسعید ابوالخیر» - که خداوند وی را در بهشت کناد - می‌فرماید:

هنگام سپیده‌دم خروس سحری

دانی که چرا همی‌کند نوحه‌گری

یعنی که نمودند در آیینه‌ی صبح

کز عمر شبی گذشت و تو بی‌خبری

بله همین‌گونه که فرموده‌اند، همگی آگاهی بی خبریم!

در کل خواستم بگم این لحظه‌ی 00:00 رو ساده ازش نگذریم. سعی کنیم تا فردا همیشه بهتر از امروز باشه. وقت طلاست اونم طلایی که هیچ کیمیاگری نمی‌تونه با هیچ چیزی درستش کنه - آخه نه چندان جدیداً با استفاده از رآکتور هسته‌ای می‌شه طلا رو از فلزی دیگه ساخت.

حیف بود در میون این حجم از سخن بزرگان «نیچه» رو یادی ازش نکنم D: ینی نابود شده این بدبخت توی فضای مجازی اما متأسفانه ای حکیمو چیزی در مورد زمان نگفته آقو. در عوض (با عرض پوزش از روح پرفتوح نیچه جان):

نیچه

تک تک لحظه‌هاتون طلایی، مثل خوذتون :)

#خودکشی_کوانتومی_من

رو به پایین

سیری نزولی

اکیداً البته

اپسیلونی فشار

سقوط

خودکشی

یا زنده ماندن

تا ابد

ادامه می‌دهم

ادامه

تا ابد

«ژرف آژنگ»

#چرا_همچین_شدم

دیروز توی حیاط مدرسه بودیم که یکی از دوستان فرمود: چرا مثل قدیم نیستی؟

-خوب قدیم چه‌جوری بودم؟!

+شعر که می‌خوندم از شعرای مختلف یه به‌به و چه‌چه خشک و خالی می‌کردی ولی حالا نه. حس شعرت خشکیده.

-[پایین انداختن سر] خوبه خودت می‌دونی. دیگه نیست...

+...

پی‌نوشت: امیدوارم سال جدید رو با این حس لعنتی شروع نکنم که نابود می‌شم :(