زامبی‌گونه

#منم_و_تنهایی_دلهره_حالم_حرف_نداره

ظهر جمعه و نشسته‌ام رایانه‌ای که تمام عمرش لَنگ جریان AC بوده است. نوشتنی که محتاج امواج الکترومغناطیس یک مودم است و تنهایی...

موجود زنده‌ای در این اطراف نیست تا دلم را خوش کند چندی برای با هم بودن و حداقل حرف زدن. با صدایی آکنده از خش و خاشاک می‌خوانم از Nothing else mattersی که آن هم بدون پخش‌کننده‌ی صوت ارزشی ندارد. تا به حال نه من این حجم از نیازمندی را یک‌جا دیده بودم و نه این حجم از نیازمندی مرا یک‌جا!

تنها یک بی‌نیاز است که او هم دمخورم نمی‌شود بس که بد کردم در برابرش. نمکدان‌هایی که شکست و خیلی اوقات زحمتی برای جمع شدنش کشیده نشد از شرم و خجالت. بشکند این سر که هدف ندارد. پوچ مطلق هم کم است برایش.

می‌خوانم از خاطرات خوش دیگران و افسوسی بیهوده که ای کاش من هم؛ خوب تقصیر خودم است که اشتباه کردم. زنده‌باد اشتباه خوب من

😏😏😏

نظرات (۴)

۱۴ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۰۴
بی نام بی نشون
مثل همیشه متفاوت
خیلی عالی می نویسی
دست ما رو هم بگیر :)
صابر
عزیزی. تواضع به خرج نده که بهت نمیاد ;)
۱۴ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۲۶
زهرا فاطمی
سلام
همه ی این حس و حال ها و خلوت ها برای همان است که همدم اصلی را دریابیم..
یافتیدش؟ دریبابیدش ..

ما را هم دعا کنید بیابیم و دریابیمش..
صابر
به روی چشم..
۱۴ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۳۸
(ک) (شباهنگ)
برای همدم شدن با آن بی نیاز...
هیچوقت دیر نیست..
صابر
...
۱۴ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۲۳
میرزا ا
نمکدانی که شکست ...
صابر
وات د فاز یا میرزا؟! نامفهوم بود...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی