زامبی‌گونه

۷۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#ژرف_آژنگ» ثبت شده است.

#سرمو_به_کدوم_بیابون_بذارم

به کدام کوی و خیابان
کوه و بیابان
سر گذارم تا ببینم
لحظه‌ای
روی چو ماهت
ماه من
گرچه اسیرم
غم و اندوه و جدایی
می‌دانم روزی
بیایی
«ژرف آژنگ»
پی‌نوشت1: یک عدد ماه پیدا نشده گم شده است. با گرفتن نشانی تحویل دهید. با تشکر :'(
پی‌نوشت2: الان که دارم می‌نگارم، بی‌نگارم. این مگسه انگارم که دست از سر دستانم بر نخواهد داشت [عصبـیـیـیـیـی]

#اینم_از_این

خوب دیگه به لطف خداوندگار ما هم رفتیم دو عدد مهر چپوندیم تو شناسنامه این هم اسناد و مدارکش:

مهر شناسنامه

انگشت استامپی :)

پی‌نوشت: آقو من از این ساعتای ارسال مطلب قصدی دارم که بعدها فاش خواهد شد.
+ اگه تا این‌جای مطلب اومدی و قمی هستی، یه مژده دارم برات. فردا تمام مدارس در تمام مقاطع تحصیلی تعطیلهههههههههههههههه!‍!! بقیه استان‌ها رو نَمی‌دونم :)

#شعری_بس_چرت

توی همون تایم‌لاینی که قبلاً گفته بودم یه بار همین‌جوری هوس نوشتن شعر به زبون اینگیلیسی کردم. ینی ادبیات اونا رو هم خراب کردم من :(

چیزی جز قافیه نداره :|

Turning around to find a path

Out of this mess and wrath

Just don't know how when where

Just will be looking forward to her

«ژرف آژنگ»

#صرف_عبور_از_من

آن‌قدر به انزوا
که شدم تِنِرِه‌ی صحرای آفریقا
گاهی
جلبک سبز آب شیرین
غوطه‌ور سیلاب درد
حتی
من
از من
عبور کردم
عبور کردی
عبور کرد
«ژرف آژنگ»
پی‌نوشت: درباره‌ی تِنِرِه در ویکی‌پدیا بخوانید.
+ «بُرِش» از آلبوم «اشتباه خوب» اثر «بهرام نورائی» شدیداً توصیه می‌شود.

#کنده_سوزی

تبر را محکم تر بکوب
بزن قطع کن
شاخ و برگ
تنه ولی
کُنده را نه
تهش بگذار چیزی برایم
دودی ازش بلند شود لااقل
آرام
می‌سوزد
خیالت راحت
«ژرف آژنگ»

#کمی_سخت_کمی_سخت

در مورد تیتر بگم که جناس تام هستش وگرنه بیکار نیستم تکرار کنم :|
الان که دارم این متن رو می‌نویسم همزمان دارم خودمو سانسور می‌کنم که مبادا به سرعت بی‌نظیر اینترنت و همچنین نحوه‌ی خدمت‌رسانی(ایهام) اپراتورهامون از گل نازکتر بگم. آخه لامصبا هفتادودو ساعت اختلال یعنی چی؟؟ برای چی؟؟ مگه جنگه؟؟
نوشتن با گوشی هم بالاخره حس خودشو داره آقو.
فقط به اندازه‌ی دو مصراع حرف حساب دارم که اونم صددرصد نامفهومه درحالی‌که صددرصد مفهومیه!
درد راک نیا
نود بو نیا
خوش باشید و دنیا به کام.
+ پاسبان راه راست باشیم؛ سوگواری محض یادآوری‌ست...

#انشای_دوران_جوونیم

وای یادش به خیر دو سال پیش :(

چه‌قدر دیوونه بودم، چه‌قدر منزوی، چه‌قدر مضحک و چه‌قدر زشت! اما دیوونگی من از نوع ادبی بود. اسم ادبیات می‌اومد بال در می‌آوردم. چند دقیقه پیش یاد انشایی که نوشتم برای درس زبان فارسی افتادم. در مورد خاطره‌ای از سی و سه پل بود؛ اسمشو گذاشتم سی پل و سه پل! ینی داغون شدما له له شدم :| اینم متنش(اون موقعا جنون رایانه داشتم الان نگید چرا تایپ شده‌ست و چمی‌دونم از ارزشش کم می‌شه و فلان :| انصافاً نخندید؛ جوون بودم و خام):

سی پل و سه پل

بامداد روزی بهاری بود که به سوی پل تاریخ روانه شدم. خورشید از فرط بیماری آنچنان که هم بر خود، هم بر زمین می تابید. راهِ روشن پیش رویم را پویه کردم تا نزدیکش شدم. نزدیک جایی که از شدت آشنایی، نا آشناست. سی و سه پل، کوچک نماد بزرگ معماری و هنر ایرانی. هر چه نزدیک تر می رفتم، دل ناآرام‌تر می‌شد و پل، مبهم‌تر. جای رِد کارپت(!) زیر پایم سیه فرشی سنگین بود، آبیِ رود مضطربانه زرد و سبزِ فضای اطراف، عرق چرکین عبور چارچرخ‌های آهنین بر جبین داشت. آری، هیچ چیز سر جایش نبود و همه چیز سر جایش بود.

از افق پل که به عمق رود خیره می شدم دنیا را بر عکس می دیدم. البته، شاید مشکل از من باشد ولی نمی دانم چرا آسمان آبی بود و رود، زرد. تماشاچیان این صحنه با حسرت و بی هیاهو گوشه ای کز کرده بودند. به زنده رود نه، به کویر رود می نگریستند. آنان نیزکه این صحنه ی غم انگیز را به ثبت می رساندند، در اندیشه ی آن بودند که بیننده ی آن و خدای را چه بگویند. پل، سخنی را زمزمه می کرد. نوایی که از بخش بخش آن، پخش بود. فکر کنم از معمارش نقل قول می کرد که: اگر کاری را با عشق و دقت بنیان نهانی، جاودانه خواهد ماند. از غرور ایستادن پل می‌شد فهمید که خودش را می‌گوید.

حال که کمی فکر می‌کنم، می‌بینم شکل پل کمی نامفهوم است؛ سی و سه بخش مشابه. نظم، دقت و علاقه از یک سو، کلیشه ی پنجره پنجره ها و اشکال هندسی مشابه از سویی دیگر ابهامی در اندیشه و ایهامی در بینش می ساخت. شاید ... شاید هم ... یافتمش! نظم ایهام دار. آری، همین است و بس.

در گذر از این اثر هنری، از سه دنیای متفاوت عبور کردم و در اثنای آن یادی از این بیت فردوسی پاکزاد کردم:
بسی رنج بردم در این سال سی                                                                                                                                                                                                                                                                                                     عجم زنده کردم بدین پارسی
... این ناچیز، نام سی و سه پل را (امروزه) حاصل همین عبور دنیوی می داند.از پل که گذشتم، در مقابل وسوسه های دل که می گفت بازگرد، خود را به ناشنوایی زدم. می خواستم از دوری، دوستی بیشتری عایدم شود.