زامبی‌گونه

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#کنکور» ثبت شده است.

#فازمون درست شد بالاخره

قبل از هر چیز بگم به یه سری از عزیزان که اگه می‌بینی سبک و سیاق مطلب لوسه، مجبور نیستی بخونی و بعدش مثل یه بنده خدا بری توی وبلاگ خودت بگی آی فلانی چه بی‌مزه می‌نویسه. هر کسی مخاطب خودش رو داره. من هم از همین عده‌ی قلیل که میان و قدم سر چشم می‌ذارن و مطالب رو دنبال می‌کنن خیلی خیلی ممنونم. من ارزش وقت رو فهمیدم و می‌دونم چه لطف بزرگی به من می‌کنن این دوستان پس قدردانم.
بعدشم با طراحان عزیز کنکور یه صحبت کوچیکی داشتم خاصه اونایی که زبان تخصصی و زیست شناسی رو طراحی کردن:

والا بوخودا D:
یکی از Reading ها که متن زیست شناسی بود اصن. خب مگه مجبوری؟! من تاوان اینو باید بدم که نیم میلیون نفر [به عبارتی 5کا] میرن تجربی بعد 7هزارتا میان زبان؟!
موضوع اصلی این بود که نمی‌دونم چرا من با آهنگای منسون خداشناسیم تقویت شده :| مشکله الان این یا این که مزیت؟! به قولی «تعریفه یا تمجید؟!». به هر حال، خدا رو شکر می‌کنم.
بی‌سابقه‌نوشت: این حجم از سختی سؤالات زبان واقعاً برای من غیر قابل پیش‌بینی بود. من روی تک رقمی شدن حساب می‌کردم اصن :|||
پی‌نوشت: از همه‌ی اهالی فنون و باادبا معذرت نمی‌خوام به خاطر واژه‌ی داخل عکس. والا ما تعارف نداریم با کسی؛ روایت داریم «می‌خوای بخواه، نمی‌خوای بخواه».

#مرسی_اه

عنوان برگرفته از عبارت مزخرف و مستفرِغِ تازه مد شده :((((((
واقعاً باورم نمی‌شه که من کنکور دارم و هنوزم باورم نمی‌شه!
یه پست هم برای آلبوم محسن خان چاووشی می‌ذارم به زودی [نیست خیلی پست من مهمه برای ملت!]
شاعر می‌گه:
با این که می‌دونی خیلی تنها هستی یه لباس خوب بپوش به خودت برس
خودت رو به یه فنجون قهوه دعوت کن بریز و بنوش، بی‌استرس
«شاهین S2 - به خودت برس»
والا این‌جا ما با کسی شوخی نداریم که. تنهایی خیلی وقتا بهتر تره :() [علامت پیشین نشان‌دهنده‌ی نیشی تا بناگوش باز شده می‌باشد. با تشکر]
پی‌نوشت1: وسعت سلیقه‌م از پهنا تو حلقم. شاهین S2 کجا، همایون شجریان کجا، مریلین منسون :||||||
پی‌نوشت2: یار که رفت/مپرس کجا/بگو رو/یار که از در گذشت/چه یک قدم/چه صد! «ژرف آژنگ» [ینی خوشم میاد توی پی‌نوشت هم شعرمو می‌چاپونم]
نه‌چندان‌بی‌ربط‌نوشت: یه تشکر خیلی خیلی خیلی مخصوص از عزیزانی که قدم بر چشمان حقیر گذاشتند و دعوت به کانال رو لبیک گفتند ♥

#تصمیم_نهایی_من

یه پا تصمیم کبری بودا :(

تمرکزم رو می‌ذارم روی کنکور زبان جای تجربیَ مزخرفِ حال‌به‌هم‌زنِ دِمُده‌یِ فاسدِ بی‌فرهنگ. این برای من بهتر است اگر بیندیشم :)

پی‌نوشت: ناموص‌طوری من همین‌جا پاسخ می‌دم نظراتتون رو. بعضیا می‌آن یه‌چی می‌گن و می‌رن خو برادر/خواهر یه نگاه به پاسخ من بی‌چاره بنداز شاید توش سؤالی چیزی داشتم :|

#شادآمدم_شادآمدم_ازجمله_آزادآمدم

البته باید بگم که چندین هزاران سال نشداااا (درجریانن اهل دل😊).

سلام و تبریک بابت روز طبیعت و همون سیزده بدر خودمون :)

قضیه از این قراره که من رفتم بعد دیدم تا صد سال هم منتظر بمونم اونی نمی‌شه که می‌خوام پس تصمیم گرفتم به قول پاپاهِت: کارپِ دیِم بِیبی D:

کف اینجی رَم باراتون گیلیمی سررررخ انداختمون :) [الان معلومه که از خوش‌حالی بابت تغییر قالب توی کیبورد گوشی خودم نمی‌گنجم یا واضح‌تر بگم؟؟؟]

طبق معمول، می‌دونم که براتون مهم نیست اما به خاطر این کنکورِ ... [جای خالی را با «عبارت» دلخواه پر کنید] خیلی خیلی کم پست می‌ذارم.

یه معذرت خواهی هم بدهکارم به دوستانی که زیر متون زیباشون نظری نمی‌ذارم. مطمئن باشید هر جور شده حتی با نت لایموت گوشی هم میام میخونم ولی معتقدم همیشه نباید نظر داد و البته که حضرت سعدی هم با من هم نظرن :) اگر هم برای متنی از من نظری نوشته نشده ناراحت نمی‌شم چون با دیدن پست اینستاگرامی که حاوی تف یک دختر خانوم هست و بالای چندصدتا لایک + کامنت داره به اندازه‌ی کافی خاطرم جرواجر می‌شه 😡😬😠

همه‌ی اینا چیزی از تنهایی و به قول یکی از دوستان سینگلی من کم نمی‌کنه اما به خودم می‌گم که کارپ دیم بیبی! [می‌دونم خیلی خودشیفته و بی‌نمکم😶✌].

برای همگی آرزوی خوش‌حالی و موفقیت روزافزون دارم مخصوصاً سه نفر [یه رازیه بین من و خودم😏]

از میرزای قمی هم تشکر ویژه دارم برای عکاسی‌های درجه‌ی یکش [همون عکس بغل]: مُری ثنکس & یاعلی[از همون یاعلیا]😂✋

از نارفیقای عزیز هم تقاضا دارم تا می‌تونید دعا کنید به جایی نرسم در آینده؛ چون انتقام سختی می‌گیرم ازتون 😏😊😱

در آخر هم:

بی تو

از تو

به تو

مانده شدم

رانده شدم

خوانده شدم

تا تو

لحظه‌ای

در هیاهوی این سکوت گوش‌خراش

ناآرامی مرا

آرامش دهی

«ژرف آژنگ»

ساعت 11:11شب😊 ، سیزدهم فروردین ماه سال 1395

#گوشه_ای_از_پساکنکورنامه

یه دفترچه دارم به نام «پساکنکورنامه» که توش هر کاری که الان دوست دارم انجام بدم و نمیشه رو می‌نویسم تا بعد کنکور یادم باشه تا انجامش بدم.

یکی از این کارا ساخت یه وبلاگه با موضوع انحصاری «کدنویسی و طراحی وب» که خیلی مشتاقم دیدگاه خواننده‌های بلاگم رو در این مورد بدونم. اگه دقت کرده باشید یه قسمت به همین نام به نوار بالای صفحه اضافیدم تا بعداً پیوند بخوره به همین‌جا. منتظر دیدگاه‌های سازنده‌تون هستم :)

#دلیل_نیمه_شب_نامه_هایم

شاید دلیلش کمی مسخره باشه که چرا برخی نوشته‌همو سر ساعت 00:00 می‌نوشتم. خوب، من معتقدم همه چیز نسبیه پس دلیل منم نسبیه :)

«زمان» غیرقابل ارزش گذاریه و اکثراً(!) ازش آگاهیم اما این میون در عین آگاه بودن خیلیامون داریم به راحتی هرچه تمام‌تر از دستش می‌دیم. انقدر ارزش‌منده که به قول استاد Pitbull:

Time is money

دلیل انتخاب این زمان این بود که برنامه‌ریزی‌شده‌طور، خواننده‌های مطالبم - که شاید چرت‌ترین مطالب موجود باشن - رو از این مسئله باخبر کنم که همون‌طور که شیخُنا «ابوسعید ابوالخیر» - که خداوند وی را در بهشت کناد - می‌فرماید:

هنگام سپیده‌دم خروس سحری

دانی که چرا همی‌کند نوحه‌گری

یعنی که نمودند در آیینه‌ی صبح

کز عمر شبی گذشت و تو بی‌خبری

بله همین‌گونه که فرموده‌اند، همگی آگاهی بی خبریم!

در کل خواستم بگم این لحظه‌ی 00:00 رو ساده ازش نگذریم. سعی کنیم تا فردا همیشه بهتر از امروز باشه. وقت طلاست اونم طلایی که هیچ کیمیاگری نمی‌تونه با هیچ چیزی درستش کنه - آخه نه چندان جدیداً با استفاده از رآکتور هسته‌ای می‌شه طلا رو از فلزی دیگه ساخت.

حیف بود در میون این حجم از سخن بزرگان «نیچه» رو یادی ازش نکنم D: ینی نابود شده این بدبخت توی فضای مجازی اما متأسفانه ای حکیمو چیزی در مورد زمان نگفته آقو. در عوض (با عرض پوزش از روح پرفتوح نیچه جان):

نیچه

تک تک لحظه‌هاتون طلایی، مثل خوذتون :)

#چرا_همچین_شدم

دیروز توی حیاط مدرسه بودیم که یکی از دوستان فرمود: چرا مثل قدیم نیستی؟

-خوب قدیم چه‌جوری بودم؟!

+شعر که می‌خوندم از شعرای مختلف یه به‌به و چه‌چه خشک و خالی می‌کردی ولی حالا نه. حس شعرت خشکیده.

-[پایین انداختن سر] خوبه خودت می‌دونی. دیگه نیست...

+...

پی‌نوشت: امیدوارم سال جدید رو با این حس لعنتی شروع نکنم که نابود می‌شم :(