۳۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است.
۲۰
بهمن
قاب شود صورتم
خاک شود سیرتم
هنوز هم
دو قاب لحظههایم
نتوانند دید روی تو را
نه چون نمیخواهی، نه
دیدار شاهزاده
برای یک رعیت
امری است ممنوعه
«ژرف آژنگ»
پینوشت یک: این شعر بر اثر بیماری «خودکوچکپنداریِ
مزمن» نوشته شده است. :|
پینوشت دو: اینبار، شعر کمی میل به «شعر نو»
داشت. کمی...
۱۹
بهمن
خدایا! خداوندگارا!
میدونم کم، کم نذاشتم ولی تو بخشندهای و دلسوز
و خیرخواه :)
خیلی تابلو بود خودمو واست لوس کردم نه؟! :|
خودت میدونی دیگه ته دلم چی میخوام.
اگه بشه، میشه بهترین هدیهی تولد کل عمرم.
قسم نمیدمت که نشد بگم فلان ولی انصافاً... آره
دیگه...
میشه شما هم دعا کنید خدا حداقل به خاطر دیگران هم که شده
اونی که میخوام بهم بده؟!
۱۹
بهمن
هجده سال پیش...
یکشنبه بود. همین ساعت و دقیقه. همین 10:25. چه
خوش، چه ناخوش، آمدم!
این مطلب تنها جهت یادگاری ماندن است...
۱۸
بهمن
تو نمودی مشهود و
ملموس از
اثر پروانهای هستی
با هر پلک زدنت
هر نگاه
کوه و دریا و دشت
همگی همچون دل من
لغزنده و متلاطم،
لالهگون میشوند
«ژرف آژنگ»
پینوشت: برای دانستن آن که اثر پروانهای چیست،
روی این پیوند کلیک کنید.
راستی، امشب یک مطلب برای فردا آماده کردهام که
به صورت خودکار فردا ساعت 10:25 به نمایش گذاشته خواهد شد. فردا مدرسهام و
قاعدتاً نمیتوانم خودم به دست خودم منتشرش کنم :|
آخر میدانید، این مطلب کمی فرق دارد با هرچه تا
به حال نوشتهام...
۱۸
بهمن
من در این شهر
ثروتم همه عشق است
تو داروغهی شهر باش
فقط
از من
مالیات بگیر...
«ژرف آژنگ»
۱۷
بهمن
همه چیز از دیشب شروع شد...
کاملاً ناگهانی، حسی مرا فراخواند به سوی ظرفشویی و ظرف
شستن را شروع کردم. برای مادر هم شگفتآور بود. اینچنین تغییر در من بیسابقه
است.
میخواهم کمی تغییر ایجاد کنم در این زندگی تکراری. کمی
روزمرّگیها را کم خواهم کرد؛ کمی درس! کمی هم زندگی! ناسلامتی دو روز دیگر هجده ساله میشوم...
هجده سال از عمر نه چندان مفیدم کم شد. حال، تصمیمی دارم و
شاید هم رؤیا. اتفاقاً هم رؤیای آزادیست. رهایی از بند روزمرّگی و بیهودگی.
امیدوارم مرا یاری رساند باری تعالىٰ...
۱۷
بهمن
امروزِ روز
هر که خواهد بفهمد
کدام، بهترین موتور جستجوست
نخست «عشق» را سرچ میکند
اگر نتیجه
چیزی جز «تو» نباشد
آن، همان است!
«ژرف آژنگ»