زامبی‌گونه

۴۶ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است.

#موقته

میدونم این حس و این پستای امشب موقته ولی انصاف نیست وقتی یکی به یه دلیل خوش حاله، یکی دیگه به همون دلیل ناراحت باشه. نوچ انصاف نیست...

#سه_نقطه

یه کم بغضه توی چشام.

اینا به قول یه بنده خدا:«چس‌ناله» نیست.

یه کم درد واقعیه. خدایا بد نیست یکی منو دوست داشته باشه ها! حداقل نزدیکترین آدما... :"

#بترس

خوب می‌دونی، بُرد با اونه که عوضی‌تر باشه. همیشه هم همینه اگه کسی بهت برعکسشو گفت، بهش بگو باشه تو خوبی :)
هر کسی هر چی بیش‌تر دروغ بگه، هر چی بیش‌تر خودشو به مظلومیت بزنه و خودشو واسه بقیه چس کنه از مقبولیت بالاتری برخورداره. تا می‌تونی معذرت خواهی نکن. تا می‌تونی از کسی طلب علاقه نکن و به کسی ابراز علاقه نکن. نپرس چرا. خودت بعداً می‌فهمی که این‌جوری بعضیا لیاقتتو ندارن و مجبور می‌شی کنار بذاری‌شون.
راستی تا یادم نرفته، هرررررررررگز یه آدم گوشه‌گیر رو توی جمع دوستیت راه نده. بیچاره می‌شی!
قسمتی از وصیت‌نامه‌ی ژرف آژنگ در آینده به فرزندش

#روز_سوم

گلوله‌ها

در اسلحه جای گرفته‌اند

بهتر است برایم

که قربانی تو باشم

نه در کنارت

«ژرف آژنگ»

ترجمه‌ی قسمتی از: روز سومِ عیاشی هفت روزه - مریلین منسون

لطفاً بگید اگه منسون نگفته بود و از خودم نوشته بودمش نظرتون چی بود؟

پی‌نوشت: انبساط رو در نقطه نقطه‌ی جهان من می‌شه حس کرد. کافیه پا به دنیام بذاره یکی خودشم منبسط می‌شه جهانش D:

#تتلو_شدم_از_فراق

1. بدبختی اینه که فراقم نیست :( ینی یاری نیست که بگم فراق. گم شه اصننننننننننن والا انگار نوبرشو آورده عتیقه.

2. واقعاً آینده‌ای که سازنده‌ش منم، پشگل بگیرن درشو بهتره.

3. چند روز پیش به یه بنده خدایی گفتم: می‌بینی زندگی روی تکراره؟! آدما همه‌ش دارن تاوان گذشته رو می‌دن. چه گذشته‌ی خودشون، چه گذشته‌ی گذشتگانشون. الان دارم قشنگ می‌بینم مصداق حرفمو :-"" ینی تا ابد باید توی این تکرار جون بدم هر لحظه؟!؟! انصافه آخه؟! دلت می‌آد؟؟؟

#میدون_یه_نفر

ثانیه‌های زندگیم را

آن‌قدر پیچ دادی

در میدان گیسویت

که هم آن‌ها سرگیجه گرفتند

هم من

دائرةالمعارف شدم

نکند پرگارم انگاشته‌ای؟!

«ژرف آژنگ»

پی‌نوشت: دائرةالمعارف رو نمی‌تونم کامل بگم چجوری استفاده کردم :| مطمئنم منظورو نمی‌رسونم. یه‌جوری هم با دایره‌ش کار داشتم که تناسب داشته باشه هم این که بگم علوم و دانش‌ها توی پیچش زلف یاره. گند زدم با توضیحم انگار :((( خستم مثل محمدصابری که توی امتحان ورودی تیزهوشان دوره‌ی راهنمایی شرکت کرد و وضعیت غایب براش ثبت شد...

پی‌نوشت²: از یه بنده خدایی باز هم معذرت می‌خوام :(

#خودم_کردم_که_خشتک_بر_سرم_باد

بعضی وقتا خودمونیم که به خودمون ضربه می‌زنیم. مثل تبری از جنس چوب که درخت رو قطع می‌کنه...

خوب دله دیگه می‌گیره. مخصوصاً که منم! اشتباهی کردم که خوب بود. به اشتباهم افتخار می‌کنم که باعث پختگیم شد. که آدمای بی‌مصرف رو بهتر بشناسم و زودتر. خیلی خودمو بزرگ می‌دونم؟! آره چون دردا آدما رو بزرگ می‌کنن. من توی آشپزخونه‌ی زندگی پخته شدم. با طعم درد. با ادویه‌ی اشتباه...

بهم می‌گی هیشکی کنارت نمی‌مونه چون اخلاقم گنده؟! باشه. زخم زبون به راحتی خوب نمی‌شه اینم تو بدون. من به روت نیاوردم که باز ادامه ندی کوچولو. نصف من از صدتا تو تجربه‌ش بیش‌تره. زندگی اونی نیست که تو توشی...