زامبی‌گونه

۴۶ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است.

#عقب_افتاده_ای_یا_خودتو_انداختی_عقب

از چپ چپ نگاه کردن پیرمرد -که در جوانیش هر کاری خواسته کرده و حالا فاز الهی العفو فرا گرفته او را - داخل اتوبوس به من و هندزفری که در گوشم است و گاهی زمزمه می‌کنم نوای جان‌فزای «جیمز هتفیلد» فقید یا شاید هم استاد «پیتبول» که بگذریم،

از فحاشی یک روحانی که بر سر نشستن با جوانکی دعوایش شد [باز هم] در اتوبوس که بگذریم،

از عکس‌های روش‌عن‌فکرانه‌ی محو در افق به حالت خلسه‌ی کلنگ‌های اینستا که در واقعیت بعضی‌هایشان را می‌شناسم که دارند در دنیای مجازی برای یافتن کار سگ‌دو می‌زنند که بگذریم،

می‌رسیم به ماجرای امروزِ من و خیابان روبه‌روی کتابخانه:

خودرویی پلاک تهران داشت مثل اسب رم‌کرده در خیابانی که ماکسیمم [دوستان پارسی‌دوست اشاره می‌کنند بگو: بیشینه] سرعت 40K [برای اهالی اینستا آشناتر است] متر بر ساعت جلوکشیده‌ است، می‌تازاند که موتوری همشهری از کنارش رد شد و فریاد: هووووووووووو از داخل ماشین بلند شد. همین که موتوری گرامی پا روی ترمز گذاشت، ماست مرد داخل خودرو را کیسه‌شده یافتم.

یاد سخنی تلخ از یک پایتخت‌نشین افتادم که هنگام اقامتی چندروزه در آن‌جا به گوشم خورد: قمیام مگه آدمن که بخوان سواری کنن؟؟

ما با خودمان هم سر جنگ داریم. یادمان نرود پیش و بیش از هرچیز همگی در یک کشور زندگی می‌کنیم. روستایی‌هایی را می‌شناسم که از صدتا بچه‌شهری بیش‌تر بارشان است اما بچه‌شهری مذکور فقط باردار است!

این را هم یادمان نرود که ببینیم از کجا آمده‌ایم! چه President Obama باشی، چه شاخ اینستا و چه یک انسان معمولی، روزی کلاً نبوده‌ای!!! پس کمی کنارتر، بگذار باد بیاید :)

#فازمون_بالا_گرفته_لامصب

اهالی راک و متال + علاقه‌مندان + همه‌ی ملت رو دعوت به شنیدن این موسیقی می‌کنم:

Marilyn Manson - Third Day of a Seven-Day Binge

مریلین منسون - سومین روز از هفت روز عیاشی (شراب‌خواری)

دریافت

متن + ترجمه

#یه_مشت_نفهم_شستشوی_مغزی_شده

خیلی از موزیک‌بازا و متالهدهای این‌کاره، حداقل اسم «مریلین منسون» (Marilyn Manson) به گوششون خورده و اینم پشت‌بندش شنیدن که «شیطان پرسته»!!!

حالا چرا «!!!» :| آخه لامصب بی‌سواد کم‌ظرفیت شستشوی مغزی شده‌ی مخ‌ردّی [!] تویی که تا حالا برای کفش خریدن بیش‌تر از سه تا مغازه رو نگشتی [!] بی‌جا می‌کنی می‌آی همچین حرف مفتی می‌زنی...

رفتم ببینم سایتای ایرانی چه مزخرفاتی در موردش نوشتن که دیدم بله بله بعضیاشون گفتن «رهبر شیطان پرستی جهان»، «استاد اعظم شیطان پرستی جهان» و صدتا جفنگِ خودپرداخته‌ی دیگه که حرصمو درآورد تا حدی که این پست رو دارم می‌نویسم :( یکی نیست بگه کلنگ، تو مگه خیاطی که هی می‌بافی؟؟؟ دوزار سواد داری حداقل گند نزن به افکار ملت بدبخت و خودت.

بعد از تحقیقات میدانی در وبسایت‌های خارجی اصیل و دیدن ویدیویی از خود این خواننده‌ی سبک «متال» دیدم که بابا این بدبخت فازش خیلی فرق داره :(((

درسته اسم فرقه‌ای که داره دنبال می‌کنه «شیطان گراییِ لاوِیی» (LaVeyan Satanism) هستش ولی اینا اصلاً ربطی به پرستش شیطان نداره :"(( این فرقه عقایدی موسوم به فردگرایی (Individualism) و «خودپرستی عقلانی» (Rational Egoism) دارن و بیش‌تر یه دیدگاه اجتماعی هستن تا یه دین. دین «مریلین» فی‌الواقع بی‌دینیه.

در ضمن، اینم چنتا منبع در مورد حرفام. تو رو جون هر کسی دوست داری، تا وقتی درست حسابی نخوندیشون نیا این‌جا جبهه بگیر که اعصاب نیییییییسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس

...

1. مریلین منسون

2. خودپرستی عقلانی

3. فردگرایی

4. Laveyan Satanism [زبان اصلی]

#کنج_دنجی_با_جانان_با_مادر

یادمه همیشه تا یه بحثی رو پیش می‌کشیدم مادر می‌گفت: تو هنوز بچه‌ای و منم از روی طبع هی ممانعت می‌کردم و یه عالمه دلیل از خودم می‌آوردم که نه من بزرگ شدم.

بعد از مدتی کم کم چوب‌های خدا رو بر مغز پوکم حس کردم و هوشیار شدم نسبت به دنیای خودم. دیدم که ای دل غافل اصن هر چه هست از اوست! من چه باشم که بخوام اصن بحث پیش بکشم پیش مادر :(

یه مشکلی هست اونم اینه که دیر فهمیدم اما دیر فهمیدن بهتر از هرگز نفهیمدنه دیگه مگه نه؟!

امروز خبری نه چندان خوش بهم رسید که ای کاش می‌مردم و نمی‌رسید.

راستی، چه حالی دارد قدم‌زنان با مادر در خیابان، دست به دست، نگاه عابران :)

می‌دونم هرگز مادرم این‌جا رو نمی‌خونه ولی [بعضیا فکر کنن ریاکاریه مهم نیس برام :) ] مادر جونم کف پات خیییییییییییلی ماهی خیلی خیلی خیلی ♥♥♥

#خودخرقگی

خودخرقگی اون هم از نوع مزمن [به قولی مضمن و به دیگر قول، مظمن!] :||

داشتم توی استراحت بینابین درس خوندن توی کتابخونه، وسط خیابون راه می‌رفتم با رفیق شفیق که یهو زدم زیر خنده ینی به عبارتی وصف حالم این شده بود:

جمله اعضایم را خوش گذشت و شخصاً جامه‌ی خود خرقه و شرحه‌شرحه نمودم :|

رفیق گفت: وات د فاز یا شیخ؟ الو تیمارستان؟! D:

بعد گفتم: ببین چیییییییییییییی شد!

جانی‌ترین جانی

جانی

جانا!

«ژرف آژنگ»

پس از لحظاتی پوکرفیس‌طور نگریستن به من به خودش اومد و گفت که چی؟؟؟ [به دل نگرفتم چون همیشه اطرافیانم هیچ درکی از اشعار درظاهر مزخرف من ندارن]

بعد گفتم این چنینه: جانی اول به معنای جنایت کار، دومی به معنای انسان و آدم [جان=نفس] که «ی» همون «هستی» می‌باشه، سومی به معنای «جاناً، از جان، از عمق وجود» و آخری هم که همون «عشقم»ــِـ خودمونه :)

مرید که از فرط نعره زدن جان در بدن نداشت، اشهد گویان راه قمرود به سبب غرقگی در خشکی آن در پیش گرفتندی :|

پی‌نوشت: دیروز گفتم امروز یه پست در مورد تغییر رنگ صفحه‌ی وبلاگ می‌ذارم ولی نمی‌تونم، شرمنده. به کمی زمان نیاز دارم که ندارم الان اون زمانو همین الان شام خوردم تازه :|

#صفر_آرزوهای_امشب

آرزویی ندارم چون حس می‌کنم به یکیش رسیدم. الان کاملاً معلومه مثل خر خوش‌حالم یا بیش‌تر توضیح بدم؟!

D:

#خارهای_راه_آهن_شده_همدم_تنهایی_من

با دلی گرم

تنی سرد

جایی دردها

ورم کرده،

بیرون زده‌اند

گاهی

زخمش از تبش

سررفته

گاه از چشمانش اشک جاری‌ست

این زمین

یا استعاره‌ای از آن نیست

این منم، من!

«ژرف آژنگ»