زامبی‌گونه

#خودخرقگی

خودخرقگی اون هم از نوع مزمن [به قولی مضمن و به دیگر قول، مظمن!] :||

داشتم توی استراحت بینابین درس خوندن توی کتابخونه، وسط خیابون راه می‌رفتم با رفیق شفیق که یهو زدم زیر خنده ینی به عبارتی وصف حالم این شده بود:

جمله اعضایم را خوش گذشت و شخصاً جامه‌ی خود خرقه و شرحه‌شرحه نمودم :|

رفیق گفت: وات د فاز یا شیخ؟ الو تیمارستان؟! D:

بعد گفتم: ببین چیییییییییییییی شد!

جانی‌ترین جانی

جانی

جانا!

«ژرف آژنگ»

پس از لحظاتی پوکرفیس‌طور نگریستن به من به خودش اومد و گفت که چی؟؟؟ [به دل نگرفتم چون همیشه اطرافیانم هیچ درکی از اشعار درظاهر مزخرف من ندارن]

بعد گفتم این چنینه: جانی اول به معنای جنایت کار، دومی به معنای انسان و آدم [جان=نفس] که «ی» همون «هستی» می‌باشه، سومی به معنای «جاناً، از جان، از عمق وجود» و آخری هم که همون «عشقم»ــِـ خودمونه :)

مرید که از فرط نعره زدن جان در بدن نداشت، اشهد گویان راه قمرود به سبب غرقگی در خشکی آن در پیش گرفتندی :|

پی‌نوشت: دیروز گفتم امروز یه پست در مورد تغییر رنگ صفحه‌ی وبلاگ می‌ذارم ولی نمی‌تونم، شرمنده. به کمی زمان نیاز دارم که ندارم الان اون زمانو همین الان شام خوردم تازه :|

نظرات (۴)

۰۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۱۲
Mahdiye ♣
چرا نمیشه لایک زد پس ؟؟؟ !!! :(
صابر
خودم برداشتم این قابلیت رو :)
همین که نظری دادید ممنونم یه دنیا
۰۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۵۲
(ک) (شباهنگ)
ما چون خرقه را در گرو پیر گذاشته بودیم..
ناچاراً به شرحه شرحه کردن دل قناعت کردیم..
صابر
:))
۰۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۰۳
divaar .
عه چه شعر قشنگی :)
+ادبیاتم در حد قابل قبول:/ بلد نیستم این مدلی بنویسم. جالبه این نوشتار :)
صابر
نظر لطفتونه :)
من هیچ ادعایی در ادبیات ندارم :) اصن من کف ادبیاتم :|
۰۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۰۲
آقاگل ‌‌‌‌
من هم تازه شام خوردم! در واقع 20 دقیقه بعد از خودت!
یاد شعر جان بی جمال جانان میل جهان ندارد افتادم!

صابر
نوش جان کاکو :))
ای بابا این کجا و آن کجا :(
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی