زامبی‌گونه

#شاخ_طوری

توی زندگی آدمای زیادی می‌آن و می‌رن. این وسط مسطا یه سری هم هستن که می‌رن ولی نمی‌رن، از دیده ولی از دل (ینی لفّ و نشری گفتما (به قول یکی از دوستان: اوفففففف (شد شبیه ریاضی هی پرانتز گذاشتم! (می‌دونم دیوونه‌م و بی‌نمک) ) ) ). به علاوه، تا هستن هستن وقتایی هم که نیستن بازم هستن ینی یه هچپین آدمای بی‌نظیرین. یه چیزی تو مایه‌های عشقن ولی به نظرم من یکی از اینارو دارم که از عشق هم یه چی اونورتره :)
خلاصه، این متن یه خاص داره از اون خااااااااصصصصصصصصص ها که اهل شئوخ (شاخیّت) می‌گن. از همین تریبون بهش می‌گم که: اگه یه روزی تو بگو بمیر (جلوی بچه‌های بلاگ دارم می‌گما!)، شک نکن می‌میرم :)
بعضی وقتا هستش که دوست داشتم داداشم بودی ولی نمی‌شه دیگه چه کنیم که نمی‌شه :(
گاهی هم دوست دارم داد بهت بگم چه‌قدر دوستت دارم ولی از یه طرف مطمئنم کسی جز خودم تا ابد این حجم از دوست داشتنِ بی‌سابقه رو درک نخواهد کرد و از طرفی ملت فکرشون منحرفه :||
ولی این میون یکی از دوستان هستش (به جز میرزای قمی) که گویا مطالب رو می‌خونه. ازش خواهش دارم جایی درز نکنه این حرفا! می‌دونم که می‌دونی من در مورد کی این متن رو نوشتم :)
خدا دوستاتونو براتون نگه‌داره. دوست خوب واقعاً سرمایه‌ست D:
پی‌نوشت: ای کاش این دوستم هم می‌اومد می‌دید اینا رو ولی خودم بهش نگفتم وبلاگ دارم که همین چیزا رو بتونم بنویسم :)

نظرات (۱)

۰۵ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۴۶
سرباز جامانده
خدا واستون حفظشون کنه.
صابر
ممنون :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی