#مستدرکات_الخشتکیه
صابر ۱۵۹
آنچه خواهید خواند کمی طنز مزخرف بنده را در پی دارد + نکتهای که باشد درس عبرتی شود برای آیندگان و شاید نیز حالان...
در نبشتهی به جاماندهی سولاخ سولاخی از نوهی ثقیل الخشتکِ شیخنا - که خشتکش پرنور باد - خاطرهای از آن مرد روزهای سخت، آن خیال تخت، آن غرقهی اقیانوس لایتناهی خشتک، آن دارندهی کِرمک، ابوالاُسکل ابن شاسکول ماتحتانی نگاشته شده که به شرح ذیل است:
روزی از ایام شیخنا - که اعتقادش به روح همیشه زبانزد بود - همراه مریدانِ بیشعور لنگ و لوک خود در شیراز پویه مینمودند و به ناگه نرّخری را دیدند که چون بزی به متن روی دیوار - که نوشته شده بود: این نیز بگذرد - قفل گشته بود و به سان گاوی که میل آهنی گداخته در وی فروبرده باشند نعره میزد و میگریست. شیخ دلسوز و گاهی پرگوز ما چون وی را دید قصد بر رام کردن او کرد و مسئلت فرمود:« از چه روی عرعر میکنی؟» مردک با همان حال خراب و با صدای ساب [sub=زیر] زر زد:«یا شیخ! این متن روی دیوار را خودم در بیست سال پیش و در حالی که جز خشتکی عریان بر تن نداشتم روی دیوار هک [!] کردم؛ حال صاحب چندین کمپانی واردات محصولات چینی شدهام و برای خود آقازادهای شدهام.»
در همین گاه مریدان با صحنهای شبیه به فیلمهای هندی-چینی مواجه شدند و دیدند شیخنا غودااا کنان از چپ و راست «بر او راست خم کرد و چپ کرد راست». سپس بدو هِدشاتی از روی خشم به وسیلهی وینچسترِ مخفی در خشتک مبارکش نثار کرد. پس از شرحه شرحه نمودن وی به اقسام مساوی، عمهی وی را پای پیاده راهی کربلا کرد. مریدانِ عنکف گشته با یکدیگر همجوشی هستهای برقرار نمودند و از شیخ علت این عمل فوق فراماورایی را جویا شدند.
شیخ بادی در خشتک انداخت و دستی در بینی فرو برد و در همان حال، به نقطهی ثقل رسید و مایحتوی را بیرون کشید و فرمود:« ابلهان! هر چه باشید، هر که باشید، حمایت از اموال عمومی ونیز محیط زیست بر شما واجب باشد.»
نقل است که نیمی از مریدان، پوکرفیسوار به سوی گازرون شتافتند، بخشی سر به خشتکهای خود فروبردند و با تکرار سخنان «نیچه» رو به آسمان پرواز کردند و قسمی از شاهدان عینی، به ترتیب به صف شده و شمارهی تلفن همراه، رایانامه و آدرس منزل عمههای خود را روی بارقهای نگاشته و به صورت Random با یکدیگر معاوضه نمودند.
پینوشت: قصد من از نوشتن این چرت و پرتا فقط ذکر این نکته بود که به دیوارای شهر و به تمامی اموال عمومی و حتی خصوصی احترام بگذاریم و در حفظشون کوشا باشیم. باشد که دورهمی رستگار شویم.
پینوشت²: در یه پست مجزا به تبیین موقعیت مکانی «گازرون» خواهم پرداخت :)
نظرات (۵)