زامبی‌گونه

۶۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#دلنوشته» ثبت شده است.

#نظر_ندی_سنگین_و_رنگین_تری

توی سالی که گذشت، موسیقی نقشی گسترده داشت. هم توی رسانه‌ی ملی ( :| ) و هم اونور آب. چیزی که مثل همیشه بین ما به چشم می‌خورد نظرات کوبنده و سازنده (برداشت بد نشه. اینجوری فکر کنید که مثلاً یه ملکی کلنگیه و می‌خوان بکوبن و بعد بسازنش!) بود که با حجم‌هایی بی‌سابقه هجوم می‌آورد به سمت موسیقی‌دانان ما. باز هم می‌گم چه مجاز و چه غیرمجاز.

بد نیست بعضیا یاد بگیرن همونطور که اگه آقای ون هلمونت اقدام به اثبات نظریه‌ی به ظاهر تمسخرآمیز خلق‌الساعه نمی‌کرد - با اون آزمایش‌های «به ظاهر احمقانه» - ما اصول تحقیق رو یاد نمی‌گرفتیم و علم زیست‌شناسی عقب میفتاد و خدا رو چه دیدید اصلاً شاید پیشرفتی هم نمی‌کرد، اگه این اساتید موسیقی که توی شبکه‌های اجتماعی مورد تمسخر قرار گرفتن، نبودن اون جوجه‌هایی که گوشت‌کوبیده رو از یه چیز دیگه تشخیص نمی‌دن و الان ادعای فهم و درک موسیقی‌شون می‌شه نمی‌تونستن بگن دیب دمینی چه برسه به این که بخوان بیان و موسیقی رو مورد نقد قرار بدن!!! بله عزیزم با تویی هستم که با سینه‌ی خرابت سرخ‌کردنی هم می‌خوری D:

بد نیست یاد بگیریم هر جایی نظر دادن لازم نیست. اگه «هنگام شنا مثل یه دست و پا چلفتی/بپا به دهن کوسه نیفتی» از استاد شماعی‌زاده نبود الان «یکی هست تو قلبم» هم نبود. بدنیست به اشتباهات گذشتگان احترام بذاریم جای این که به تمسخرشون بپردازیم.

همین چیزاست که بین آدما فرق می‌ذاره. همین فهمیدنای ساده‌ست. خوب بودن الزاماً اذیت نکردن و فحاشی کردن نیست!

این همه دم از فرهنگ زده می‌شه در حالی که...


#در_حال_نوشتن

دیگه نمی‌تونم در این حال ببینم یکی از دوستانو :'(

خوش‌حالم که این کار باعث پیشرفتشه :)

موفق باشه + موفق باشید

#ای_کاش_تنهایی_نبود_این_در_کنارم_ماندنت

1|نه به خاطر عید است و نه به خاطر کنکور و سال چهارم. آنقدر خشک و خالیم این روزها آنفورگیونِ متالیکا، خمش باشِ شجریان، سوزِ بهرام و هانس زیمر به کنار، نماز هم آرام نمی‌کند این درمانده‌ی وامانده را.

2|شدم عینهون این بروبچه‌های تیریپ خودکشی توی شبکه‌های مجازی. کمک فقط از یکی برمیاد که نیست. می‌تونه بیاد ولی من نمی‌تونم پیداش کنم. ینی میشه مثل یکی از بروبکس که طرف با خوندن متن‌هاش وابسته‌ش شده بود (!) خوش‌شانس باشم؟!

3|یه سری هستن بعضی چیزا و بعضی آدما رو فقط برای خودشون می‌خوان. از همینا یه بخشی‌شون وارد عمل می‌شن و اما وای به حال کسی که بخواد باهاشون شریک بشه. از آدمای بی‌سروصدا بترسید بترسید بترسید!

4|خدا به خیر کنه عید امسالو. امیدوارم شیرینیش واسه اطرافیان نشه حلوا و خرمای من D: [خنده‌ی جوکر]

#انقدر_خستم_که

حتی حال ندارم حال نداشته باشم!

برگرد

یادته بهت التماس کردم؟؟؟

حتی نیستی که یادت بیاد...

#حسب_حال_یک_سطری

خدایا آدمات هیچی از دوست داشتن سرشون نمی‌شه :(

#عجباتن_عجباتن_عجب

و به روایتی عجباتن عجباتن عجبز!

آره خلاصه این‌جوری شد که

ما شدیم تک و تنها

نشسته یه گوشه به امید فردا

فردایی که از جنس سکوته

آینده‌ای که تهش سقوط و هبوطه

یه روزی یادمه بوی موندن به مشام می‌رسید ولی حالا بوی رفتن همه جا رو برداشته! یه روزی منم از شور آواز من هر گوشه‌ای قصیده‌ی تو پیدا می‌شد. خودت نخواستی که بخوای.

فراموش شدی دیگه... خدانگهدارت :)

پیش به سوی شادی و دنیایی جدید

(و شاید - چه کسی می‌داند! - عشقی جدید)

عجبز

پی‌نوشت1: عجبز یکی از واژگان پرکاربرد گروه دوستان بنده‌ست که به معنای «خیلی عجب!» می‌باشد ( «ز» نقش s جمع را بازی می‌کند).

پی‌نوشت2: تصویر کمی با متن ارتباط داشت.

#منو_ببخش_اگه_تلخه_حرفام

منو ببخش اگه تو حرفام هرگز نبودم اون چیزی که تو می‌خوای...

«بهرام نورائی»

و این منم، چیزی که هستم. منم و دنیایی که لایکای زیر تصویر تف یک دختر در اینستاگرام از مجموع پست‌ها و لایک‌ها و دنبال‌کننده‌هام بیشتره. این منم که مشکل دارم نه جامعه! این منم که مریضم نه مردم و جوونا! حرفام زیاد نیست اما تلخه چون حقیقته نه این‌که چون حقیقته تلخه! برای من دعا کنید تا شفا پیدا کنم :)

می‌رسی به حرفم یه روز ولی تا اون روز...

منو ببخش!