زامبی‌گونه

سرنوشت

به یک تار مو
زندگیم شده بند
نمی‌دانستم
سرنوشت مرا
سر تو
روی خط مویت نوشت!
«ژرف آژنگ»
پی‌نوشت: جدا از شوخی [منظور از شوخی شعر مذکور است.]، زندگیم به یه تار بند شده. امیدوارم در غیاب من اون اتفاقی که نباید، نیفتاده باشه :(

شیخِ شوخ

در بابی از ابواب سه‌گانه‌ی «درر الخشتک و غرر الپشمک» اثر شیخ جوکر الخشتک ابن نولان نقل است از روزی که شیخ الشیوخ، شوخ نشسته بود گوشه‌ای و در حال خودهیپنوتیزمی با عن‌دماغی که تازه قلقلی کرده بود، بود که ناگاه مریدی بس عن‌غریب مزاحم وی گشت. مرید چس‌ناله سر داد: یا شیخ! خشتکم پاره‌ات باد! مرا حرفی زَن که آن مبرهن؛ چندی‌ست آگه شده‌ام که مرا مرضی‌ست به نام «کوسه». حکیم خشتک‌ گل گلی زاده در وصف آن به من فرمودند که: کسی که کوسه باشد، صورتش همچون زمینی تُنُک ریش و پشم درمی‌آورد. شیخ - سرویسهم الله دهانه - که از کولونِ پایین‌رو به پایین منبسط بودندی و حسِ پاسخ دادن و موعظه کردن همی نداشت، ایستگاهِ مرید را بگرفته و اظهار داشت: همین که تابحال زنده مانده‌ای خدایت را شاکر باش چرا که کوسه‌ها آبشش دارند و در مجاورت خشکی به گازرون واصل شده و سقط خواهند شد. فی الحال برای دفع بلا، شماره‌ی یکی عمه‌هایت را به علاوه‌ی نشانی رایانامه‌اش روی کاغذی نوشته و در شهر صدقه بده. مرید که خود را پادشاه دو عالم می‌دید، دو فروند از گوسپندهای موروثی خود را ذبح نموده و خون آنان را طوطیای چشم عمه‌های گرانقدرش نمود تا مباد چشم بزنندش. شیخ پس از مشاهده‌ی زودباوریِ این مریدِ چَلِکس تماسی اسکایپی با داعش برقرار نمود و سر خود را با چاقویی از جنس پشمِ زیر بغل برید. نقل است که این ویدیو درخشتک‌تیوب سه میلیون بازدید داشت که در زمان خود رکوردی بی‌سابقه به شمار می‌رفت.
معنی برخی واژگان و اصطلاحات به کار رفته:
شوخ: در قدیم به معنای چِرک و کثیف بوده است.[انقدر گفتن همه حفظ شدن ناموصن]
عن‌غریب: به شخصی گفته می‌شود که در بلاد غربت، حداقل یکبار خود را تخلیه کرده باشد.
مبرهن: آشکار [گفتم شاید کسی بخونه بلد نباشه]
تُنُک: کم، اندک، در اینجا به معنی زمینی که تراکم گیاهان آن کم است.
سرویسهم الله دهانه: عبارتی دعایی بدین مضمون: خداوند دهانش را سرویس کناد.
از کولونِ پایین‌رو به پایین منبسط بودن: گشاد بودن، بی‌حال بودن
ایستگاه گرفتن: کسی را سرگرم نمودن، [ساده بگم راحت شید؟! همون اسکل کردن]
چَلِکس: از اصطلاحات عامیانه به معنای خیلی [خیییییییییلی!] ساده‌لوح
نتیجه‌نوشت: کوسه‌ها رو مسخره نکنید و از لغات بیگانه حدالامکان استفاده نکنید :|

سه روز شد

بامرام! سه روز شداااا
چی شد پس؟! من بی‌معرفت بودم دیگه؟! سه روزه هنوز یه تک زنگ اشتباهی هم نزدی!
سر رفته..
حوصله‌م که اووووو چنـــــــــد سال پیش سر رفت!
الان ریشه‌ی اسمم سر رفته! «صبرم» :(

یه کم خراب شد

و هنگامی که میان بزرگان اختلاف افتاد...


دیگه اون «من» قبلی رو به گاری بستمش رفت! :):
دلیل عنوان نوشت: منبع فونت وبلاگم پولشو نداده بود بیچاره، وبش بسته شد منم فونتم پوکید. می‌سازمت وبلاگ! :)

کو؟!

رفت و روبروی آینه ایستاد.
با تعجب از آینه پرسید:
«من» کو؟!



پی‌نوشت: گم‌شده‌ی عزیز، پیدا شو.
بیا که ترجمه‌ای سکوت آینه را :=(
-تاتا

پدرت خوب، مادرت خوب...

چه کرده‌ای تو با من
با ما
با همه مردمان این شهر
امروز خودم دیدم
نانوای محل نیز داشت
جوش شیرین می‌زد!
«ژرف آژنگ»
الان یه سری کج‌اندیش میان وسط میگن داری صنف نونواها رو زیر سؤال میبری ://

داداچ!

هیچوقت اطرافیاش چشم دیدن پشیرفتشو نداشتن :(


روحش قرین رحمت عامون باد :(