زامبی‌گونه

در مزایای سه تیغ

فیلسوف بزرگ فردریک (فردریش) نیچه می‌فرمایند:


پس سه تیغ کنید تا از بزرگان باشید D:

خندید و رفت

+فرشته‌ی بیداری: روز بخیر، امروز چی میل دارید؟
-من: همون همیشگی :)
+غم خونِتون بالا رفته‌ها! هنوزم میخواید ادامه بدید؟
-عوهوم :)

ختام امشب

طبق روال، انتظاری از کسی ندارم برای خوندن وبم. مینویسم و به اشتراک میذارم که یه حالی عوض کرده باشم. بعضیا میخونن، بعضیا نمیخونن، بعضیا میخونن صداشو در نمیارن و...
به هر حال ازتون ممنونم. ضمناً من دفعه‌ی قبل موقع رفتن هر کسی رو دنبال می‌کردم، از لیست خارج کردم. بدینوسیله از دوستان وبلاگنویس دعوت به عمل می‌آورد که اگه حالشو دارن آدرس وب محترمه‌ی خودشونو برام بنویسن [خصوصی و عمومیش پای خودتون:) ]
امیدوارم هر لحظه‌تون یاد خدا باشه و شادی باشه و خلاااااااصه حالی به حولی D:
شبتون خوش

سلسله جبال نمک

در باب سوم از کتاب الخشتکات اثر شیخ ابوالخشتک ابن دیکاپریو آمده است که:

روزی قطره‌ای از اقیانوس دانش‌آموزان شیخ - که از قضا پسری مؤدب و گریبان به خشتک بود - در روزی زمستانی و خشتک‌فرسای از کویی می‌بگذشت. در آن کوی خر هم پر نمی‌زدندی. ناگاه یکی از مریدان پیدا شد. آن مریدِ تازه وارد - که در جلسات شیخ نیز بسیار مزه‌پرانی می‌نمود - قصد بر اسکل نمودن مریدِ بی‌آزار همی کرد. او با استفاده از تکنیک‌های ابتدایی کلاس‌های «فنون نمک‌پرانی از سطح خشتک» که در محضر شیخ آموخته بود جلو رفته و به مرید دیگر اینگونه بانگ در داد: از حکم جدید حکمران شهر آگاهی؟ مریدِ مؤدب پاسخ داد: خیر برادر. چیست آن؟ مریدِ اُزگَل دستاری که بر سرِ مرید دیگر همی بود را پایین کشیده و همزمان با لحنی تِرول‌گونه گفت: گفته‌اند کرکره‌ها پایین! این را بگفت و در حالی که صدای ساز و دُهُل از کولونِ پایین‌روی وی شنیده میشد، قصد هجرت کرد.[با فلش بکی به سه سال قبل، درمی‌یابیم که شیخ، از جهت تقدیر از پرهیزگاریِ مریدِ مؤدب، فنون sub-zero را به وی آموخته بود.] فلذا، از آن خشتک‌آرام، تلاطمی برآمد آنگونه که به نقل از شیخ ابوالخشتک:«خروش از خمِ چرخِ چاچی بخاست» و «هاااااای» گویان یک fatality [به شرح تصویر زیر]بر آن خشتک‌نمک فرود آورد. سپس فرمود: باشد که به هم نخندیم، با هم بخندیم.
 
 
در همین زمان، شیخ از در خانه‌ای برون شد و فرمود: جوووونز. عمه‌ات عریان باد ای مرید! من این روز را به خاطر خواهم سپرد و برای دیگر مریدان تعریف می‌نمایم. باشد که دریابند خشتکِ دهان را در هر زمان و هر مکان باز نکنند و مزه‌های بی‌مزه نپرانند.
مرید که از تعریف و تمجید شیخ در خشتک خود نمی‌گنجید، «mr. worldwide»گویان، بلادِ خشتکستان را با پروازِ 747 به مقصدِ میامی، نزدِ شیخ پیتبولِ کچلسرانی وداع گفت.
معنی برخی از واژگان و اصطلاحات به کار گرفته شده:
تِرول: نوعی کمیک است [در فرهنگ معین آمده است: اگر معنی این واژه را نمی‌دانی، برو و در راستای عمود محو شو.]
کولونِ پایین‌رو: رجوع شود به ویکی‌پدیا اینجا جاش نیست :)
sub-zero [ساب زیرو]: یکی از شخصیت‌های بازی مورتال کامبت.
fatality [فِیتَلیتی]: به فن نهایی در بازی مورتال کامبت گفته میشود [که ناموصن خیلی معروفه دیگه:| ]
mr. worldwide: برای درک هرچه بهتر به موسیقی زیر گوش فرا دهید :)
 

دریافت

هیهات من الذله :|

+آقا
-هوم
+پسرم
-هومم
+عزیز پاشو آخرشه!
-هوووممم؟!
+پاشو ایستگاه آخره دیگه :(
-آخ[خمیازه] ببخشید، ایستگاه آخرِ چی؟!
+تا الان فکر می‌کردم من خیلی داغونم! پاشو پسر پاشو. کرایه هم نمیخواد بدی. برو خدا پشت و پناهت
...
حالا بگذریم از این.
از مشابهاش هم بگذریم.
کلاً از بدبختی و اینا بگذریم دیگه :(
[در حال تفکر]
عی بابا. اینجوری که از همه‌ی زندگی باید گذشت :| بازم عیبی نداره خو. خودمو که دارم :)♥♥
دلیلِ عنوان نوشت: یه گوشی راه ارتباطی با رفیقمون بود اونم امروز ترکید. فدای سرم، هوم؟ تا شقایق هست زندگی باید کرد! [شقایق نبود هم چشمم کور، دندم نرم، زندگی می‌کنم.] والللللا!
کامینگ سون نوشت: یه پست شیخ و مریدان میذارم امشب، کسی حال کرد بخونه :)
-تاتا

ای حال نامعلوم، بگیر بکپ لامصب :|

نصف شبی توی این تاریکی واقعاً چیزی ندارم بگم. چرا بیدارم تا الان؟؟ 😭😭😭
بیدار بودنه به کنار، ترکیدم از گرسنگی :( پاشدم رفتم پای یخچال یه گوجه بود اندازه‌ی یه مشت😶 همونو چند تیکه کردم با سس رفتم بالا😐😐. انگیزه‌م از این کار فقط جلوگیری از پلاسیدن اون گوجه بود. آخه نمیدونید چقدر بامزه بود😍😍
طی اتفاقی کاملاً مضحک - که از گفتنش معذورم - شعرم اومد:
امروز شنیدم
که سرماخورده‌ای
آنقدر فکر تو بودم
عاقبت دیدم
که سرماخورده‌ام
:///
دیگه شاعر کار به نحوه‌ی سرایت بیماری و تخیل و اینا نداشته کلاً میخواسته یجوری سرماخوردگی خودشو بندازه تقصیر معشوق :):
با این که میدونم خوابم نمیاد، شب بر شب‌زنده‌داران خوش😊
-تاتا

داداش! یاواش!

خوشی بعضیا مثل دوبس دوبسِ توی ماشیناییه که از مناطق مسکونی رد میشن. آزاردهنده‌ست. صداشو کم کنید تو رو خدا. خوشیاتونو جار نزنید، داد و بیداد نکنید که آی امروز خییییییییییلی خوشحالم چون فلان شده. همین نزدیکی شما شاید یکی باشه که غم و غصه‌هاش سرش آوار شده.
برام یه دوره‌ای مهم بود ملت چی میگن. الان خیلی وقته که دیگه مهم نیست. به کتفم اصن! والا! خوشی‌هاشون مال خودشون، لازم نکرده تقسیمش کنید. جای تقسیم کردن شادی، شادی خلق کنید برای دیگران.
اصلاً اینجوری بگم: حاصل انبساط افکارِ افگارِ انبارشده در دالان پیچیده‌ی مغزِ کندکارِ افراد جامعه را به انحطاط ناشی از انزوای خویش ببر. (ینی همون فانوسن بیخیال شو خوش بگذرون)
والا :|
-تاتا :)