زامبی‌گونه

۵۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#فرا_سپید» ثبت شده است.

#ناموصن_چه_وضشه_با_این_نوناشون

پله پله طی کردم
مدارج معتبر علمی عشق را
رسیده‌ام کنون
به «فرهادْ تمام»
در انجمن عشق،
تکیه‌ام بر کرسی فرهاد فقید است
اما
هنوز عشق تو
ناشناخته باقی مانده
«ژرف آژنگ»
پی‌نوشت: ینی می‌شه پیدا شه یکی که من اینا رو براش بخونم از ته دل و جونم؟؟؟ :"(

#یه_کم_وزن_یه_کم_قافیه

نه نگاری نه نگاهی
نه چراغی نه پگاهی
نه مرا مانده آهی
نه که اویی، من و راهی
«ژرف آژنگ»
ناموساً دیزاین بای می :|
پی‌نوشت: حرف دلم رو نوشتم فقط...
پی‌نوشت²: نه، سریال پریدخت رو ندیدم باور کنید :(
پی‌نوشت³: مصرع آخر، ینی علاوه بر قبلیا حسرت این که با او [یار] دوتایی قدم بزنیم رو دارم بنده‌ی شاعر. محض اطلاع بود...

#زنده_باد_اقتباس_خوب_من

یه دبیر ریاضی داریم [شایدم داشتیم!] انقدر این بشر گل بود و باحال اصن مستفیض که می‌شدی کنارش هیچ، هی می‌خواستی درس بده هی درس بده هی...

بالای صفحات دفتر ریاضیم، جملات حکیمانه‌ی ایشون رو ثبت و ضبط کردم تا یادگاری بمونه. یکی از این جملات که شبیه شعر بود اینه:

شده بر محور xها عمود :||||||||

ینی این بشر حرف می‌زد طلا بود. منم با استفاده از این سخن که شبیه شعری از شاملو [!!!] بود یه شعر سرودم:

کمان ابروی تو

یا که تیر مژگانت

بوده که اکنون خطی

از درجه‌ی یک

شده بر سهمی قلبم عمود

از این سو

به آن

«ژرف آژنگ»

پی‌نوشت: کاش بعضیا بودن این‌جا و می‌خوندن اینا رو.

پی‌نوشت²: بعضیا دوست که نیستن، فرشته‌ن، عشقن، عزیز، ماه و... ^_^

#روز_سوم

گلوله‌ها

در اسلحه جای گرفته‌اند

بهتر است برایم

که قربانی تو باشم

نه در کنارت

«ژرف آژنگ»

ترجمه‌ی قسمتی از: روز سومِ عیاشی هفت روزه - مریلین منسون

لطفاً بگید اگه منسون نگفته بود و از خودم نوشته بودمش نظرتون چی بود؟

پی‌نوشت: انبساط رو در نقطه نقطه‌ی جهان من می‌شه حس کرد. کافیه پا به دنیام بذاره یکی خودشم منبسط می‌شه جهانش D:

#میدون_یه_نفر

ثانیه‌های زندگیم را

آن‌قدر پیچ دادی

در میدان گیسویت

که هم آن‌ها سرگیجه گرفتند

هم من

دائرةالمعارف شدم

نکند پرگارم انگاشته‌ای؟!

«ژرف آژنگ»

پی‌نوشت: دائرةالمعارف رو نمی‌تونم کامل بگم چجوری استفاده کردم :| مطمئنم منظورو نمی‌رسونم. یه‌جوری هم با دایره‌ش کار داشتم که تناسب داشته باشه هم این که بگم علوم و دانش‌ها توی پیچش زلف یاره. گند زدم با توضیحم انگار :((( خستم مثل محمدصابری که توی امتحان ورودی تیزهوشان دوره‌ی راهنمایی شرکت کرد و وضعیت غایب براش ثبت شد...

پی‌نوشت²: از یه بنده خدایی باز هم معذرت می‌خوام :(

#یه_کم_زیادی_شعرم_اومده

خواستم

خط بزنم نام شومش را

دیدم

ای وای

پررنگ‌تر می‌شود!

«ژرف آژنگ»

_دوست داشتن دوستم خیلی وقته تبدیل به عشق شده :|

می‌دونم بیمارگونه‌س

ولی خالص

ولی جالب...

«بهرام نورائی»

_خدا بخواد می‌خوام دوستمو با چندتا سورپرایز [دوستان بی‌مزه از اتاق فرمان اشاره می‌کنن بگو غافلگیری] خوش‌حال کنم ^_^

#ارتباطش_با_اعدادطبیعی

عاجزانه و فریبا

گفت:

همین یک ‌بار

من هم گفتم:

مجموعه‌ی اعداد طبیعی نامتناهی‌ست

آن نیز

با یک شروع می‌شود!

«ژرف آژنگ»

پی‌نوشت: اون فریبا فریبتون نده :| همون فریبنده منظورم بود