زامبی‌گونه

۵۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#فرا_سپید» ثبت شده است.

#خودخرقگی

خودخرقگی اون هم از نوع مزمن [به قولی مضمن و به دیگر قول، مظمن!] :||

داشتم توی استراحت بینابین درس خوندن توی کتابخونه، وسط خیابون راه می‌رفتم با رفیق شفیق که یهو زدم زیر خنده ینی به عبارتی وصف حالم این شده بود:

جمله اعضایم را خوش گذشت و شخصاً جامه‌ی خود خرقه و شرحه‌شرحه نمودم :|

رفیق گفت: وات د فاز یا شیخ؟ الو تیمارستان؟! D:

بعد گفتم: ببین چیییییییییییییی شد!

جانی‌ترین جانی

جانی

جانا!

«ژرف آژنگ»

پس از لحظاتی پوکرفیس‌طور نگریستن به من به خودش اومد و گفت که چی؟؟؟ [به دل نگرفتم چون همیشه اطرافیانم هیچ درکی از اشعار درظاهر مزخرف من ندارن]

بعد گفتم این چنینه: جانی اول به معنای جنایت کار، دومی به معنای انسان و آدم [جان=نفس] که «ی» همون «هستی» می‌باشه، سومی به معنای «جاناً، از جان، از عمق وجود» و آخری هم که همون «عشقم»ــِـ خودمونه :)

مرید که از فرط نعره زدن جان در بدن نداشت، اشهد گویان راه قمرود به سبب غرقگی در خشکی آن در پیش گرفتندی :|

پی‌نوشت: دیروز گفتم امروز یه پست در مورد تغییر رنگ صفحه‌ی وبلاگ می‌ذارم ولی نمی‌تونم، شرمنده. به کمی زمان نیاز دارم که ندارم الان اون زمانو همین الان شام خوردم تازه :|

#خارهای_راه_آهن_شده_همدم_تنهایی_من

با دلی گرم

تنی سرد

جایی دردها

ورم کرده،

بیرون زده‌اند

گاهی

زخمش از تبش

سررفته

گاه از چشمانش اشک جاری‌ست

این زمین

یا استعاره‌ای از آن نیست

این منم، من!

«ژرف آژنگ»


#یه_پاتوق_پیداکردم_واسه_نشستن_وشعرگفتن

سلام به بزرگواری که می‌خونه و از روی خساست نظر نمی‌ذاره :)

به کسی برمی‌خوره بخوره مهم نیست چون خسته شدم از توقع نداشتن از دیگران.

روز خوبی داشتم با «تنفس» کلی راه رفتیم فقط امیدوارم هرچه زودتر از فاز خستگیش بیاد بیرون و زندگیش همیشه همون‌جوری باشه که خودش دوست داره و احساس می‌کنه خوش‌حال و خوش‌بخته. ان‌شاءالله...

حاصل درگیری قلب و مغزم، امروز این بود:

شخم بزن

خاک غم‌گرفته‌ی دلم را

در عوضش

گل هدیه می‌دهم به تو

«ژرف آژنگ»

اگه زشتم، اگه بی‌ادبم، اگه پرمدعام، اگه هر کوفت دیگه به خودم مربوطه باشه؟؟؟ بسه هرچی جواب دادم به هرچی آدم دکان‌نشُسته...

#ارتباط_مستقیم_زلف_تو_با_زندگانی_من

جاری شو

سوی سکون خیال من و

اضطراب دست‌های خالی سرد سوزان در تب

گاهی نیز

لحظه لحظه‌ی جنون عقل‌مندانه‌ی نداشتن داشتنت

پیچ و تابش می‌دهم آری

تا شود شاید شبیه گردش هوهوی باد لابه‌لای گیسوی تو

نکند حتی یک‌بار قیچی بزنی

بند بند دلم را

زلفت زنجیر زندگانی‌ست مرا

«ژرف آژنگ»

بی‌ربط‌نوشت: با گذشت زمان، هیچی درست نمی‌شه. همه‌ش چرته باو (!) همونطور که هی گفتن بزرگ می‌شی یادت می‌ره، ما هم بزرگ شدیم و یادمون موند و این یادمون داد «واقعیت همیشه خلاف گفته‌هاشون خواهد بود» 😢😢😢

پی‌نوشت: دلم لک زده  یه بار با رایانه‌ی عزیزتر از گوشی متن بنگارم :|

متمم: جدیداً مثل قدیمام شدم 😱😕😶😉😏😂😒

#میدان_جنگ_حلوای_تر_شیرین_بیان_حرفی_بزن

ینی عنوان با لب و دهن آدم بازی می‌کنه نه؟ خیلی خودشیفته‌م نه؟ :|

میدان جنگی بسی

کمانْ‌ابرو!

زلفْ‌خنجر!

تیرْمژگان!

اندکی رحم نما

این هم پرچم سفید

«ژرف آژنگ»

#ری_استارت

با سلام و تبریک نوروز باستانی و آرزوی خوش گذشت سال پیش رو :)

+ عرض معذرت از دوستان عزیز که نتونستم نوشته‌های جدیدشون رو بخونم :|

بهار تو را که می‌بیند

شکوفه می‌کند از ذوق

آغازی دوباره

بر پایانی

یکباره

تو دلیل سرود بلبلکانی

بر سر شاخه

«ژرف آژنگ»

پی‌نوشت: تقدیمش می‌کنم به بهترین دوست بی‌شعورم که نمی‌تونه این‌جا بخونه D:

#حبس_ابدی

اگر دلربایی جرم بود و
حکم آن به ازای
هر دلی که دزدیده شد
یک ساعت حبس
تو الان باید
در حبس ابد می‌بودی!
«ژرف آژنگ»