زامبی‌گونه

۶۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#عاشقی» ثبت شده است.

#باز_گشتم

امید کور شب‌های من
بازگشتم
باز گشتم
ندیدم تو را
ببین مغموم
محروم از تو شده‌ام
نیستی در این هستی
محرم رازت
دلدارت را
آرامگه خیال آشوبت را
دریاب
«ژرف آژنگ»
...
کجای لحظه‌هامی تو که هرجا رو بگی گشتم
به جای زندگی کردن پی دیوونگی گشتم
«شادمهر عقیلی»

#حسب_حال_یک_سطری

خدایا آدمات هیچی از دوست داشتن سرشون نمی‌شه :(

#عجباتن_عجباتن_عجب

و به روایتی عجباتن عجباتن عجبز!

آره خلاصه این‌جوری شد که

ما شدیم تک و تنها

نشسته یه گوشه به امید فردا

فردایی که از جنس سکوته

آینده‌ای که تهش سقوط و هبوطه

یه روزی یادمه بوی موندن به مشام می‌رسید ولی حالا بوی رفتن همه جا رو برداشته! یه روزی منم از شور آواز من هر گوشه‌ای قصیده‌ی تو پیدا می‌شد. خودت نخواستی که بخوای.

فراموش شدی دیگه... خدانگهدارت :)

پیش به سوی شادی و دنیایی جدید

(و شاید - چه کسی می‌داند! - عشقی جدید)

عجبز

پی‌نوشت1: عجبز یکی از واژگان پرکاربرد گروه دوستان بنده‌ست که به معنای «خیلی عجب!» می‌باشد ( «ز» نقش s جمع را بازی می‌کند).

پی‌نوشت2: تصویر کمی با متن ارتباط داشت.

#چرا_همچین_شدم

دیروز توی حیاط مدرسه بودیم که یکی از دوستان فرمود: چرا مثل قدیم نیستی؟

-خوب قدیم چه‌جوری بودم؟!

+شعر که می‌خوندم از شعرای مختلف یه به‌به و چه‌چه خشک و خالی می‌کردی ولی حالا نه. حس شعرت خشکیده.

-[پایین انداختن سر] خوبه خودت می‌دونی. دیگه نیست...

+...

پی‌نوشت: امیدوارم سال جدید رو با این حس لعنتی شروع نکنم که نابود می‌شم :(

#نشسته_ام_به_انحطاط

نشسته‌ام به انزوا به رنگ و بوی بی‌پناهی

به خلوتم نمی‌رســد حضــور روشن پگاهی

#چارتار

کار که از انزوا بگذره، می‌شه انحطاط!

یا خدا دریاب مرا که بیراهه‌رو شده‌ام...

😢😢😢

#یه_حس_غریب

دیروز کسی مرا برای اولین بار شناخت. برای احوال‌پرسی با وی دست دادم و گفت: وای! دستانت چه گرم‌اند!

پی‌نوشت: اینم از اون متنای قدیمیه.

بی‌ربط‌نوشت: از جنجال ها که دور می‌شوی خودت را در چالشی جدید می‌بینی. آن‌هایی که دورویی را با کمال پررویی ادامه می‌دهند کمی باعث سوزش و وارد آمدن فشاری در حد چند کیلوپاسکال به تو می‌شوند ولی این میان حسی به تو می‌گوید پایانی خوش برای خوب‌ها در راه است. اصلاً به قول شاعر «یه روز خوب می‌آد». امیدِ بنفش‌گون بهانه‌ی خوبی‌ست برای ادامه‌ی این مردنِ به اصطلاح زندگی. اصلاً به قول زندگی (همون متالیکا منظور است):

So close no matter how far

خیلی نزدیک، مهم نیست چه‌قدر

Couldn't be much more from the heart

از قلب که نزدیک‌تر نمی‌توانست باشد

Forever trust in who we are

همیشه به «خود»مون باور داریم

And nothing else matters

و هیچ چیز دیگری مهم نیست

#ای_عشق_دنبالت_هستم_بیا

تو را که بردم از یاد بس که سنگدلی کردی؛ حال باید بیابم آن‌که از روی علاقه با من همراه می‌شود.

آرزوی دیدن تو

مانده کنون بر دل من

کاش سرآید فاصله

کاش

برآید چهره‌ات

از پشت کوه باطله

مرا ببین

چه بی‌صدا

درگیرم

دم نزدم

لحظه‌ای در فراق

تا که گهی

غم نشود مملو

دراین کهنه رباط

کاش

تو روزی بشوی

همره این قافله‌ی غافله

«ژرف آژنگ»