زامبی‌گونه

۶۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#عاشقی» ثبت شده است.

#لب_مرزم_انگار

دیشب به یکی از دوستان هم گفتم. یه حسی بهم می‌گه خیلی نمونده از سفرم.
هنوز دارند می‌چرخند
ثانیک‌ها دور میدان
نمی‌دانند تو
خیلی وقت است رفته‌ای
به خیابان بی‌وفایی
بن‌بست تنهایی
«ژرف آژنگ»
و نیز:
سکوت سنگین توست
سایه فکنده بر من
دور می‌شوم از سایه‌ها
پرتو سیاهی‌شان کورکننده‌ست
«ژرف آژنگ»
یهویی گفتم بنویسم تا وقت هست شاید دیگه نبودم :)
یه‌جوری تنهام این‌روزا انگار [بلاتشبیه] من آدمم پیش از خلقت حوا! خب درسته، می‌گذره. گذشتن به چه قیمت اما؟!
حلال کنید...

#ناموصن_چه_وضشه_با_این_نوناشون

پله پله طی کردم
مدارج معتبر علمی عشق را
رسیده‌ام کنون
به «فرهادْ تمام»
در انجمن عشق،
تکیه‌ام بر کرسی فرهاد فقید است
اما
هنوز عشق تو
ناشناخته باقی مانده
«ژرف آژنگ»
پی‌نوشت: ینی می‌شه پیدا شه یکی که من اینا رو براش بخونم از ته دل و جونم؟؟؟ :"(

#کی_با_منه

عنوان، یه استفهام انکاری بود. ینی کلاً هیشکی با من نیست :)

یه دوست غریبه‌ای سه شب پیش بهم گفت:«تو از زجر کشیدن لذت می‌بری». این در حالی بود که ایشون فقط یه روز و نصفی بود که با من آشنا شده بود. دیگه انقدر تابلو شدم که طرف از دور هم می‌بینه می‌گه:«عه این اسکل زجرکشَ رو ببین»!

یه سری یه کمپین راه انداخته بودیم سخن‌بزرگان رو جمع می‌کردیم مثل اونی که توی این پست نوشته بودم. یکی از جمله‌هایی که #تنفس بهم گفت و خیلی باهاش حال کردم این بود:«از حرف زدن بدم نمیاد ها. از زرررررر بدم میاد حتی یه کلمه».

خودمم توی جوب هستم [کنایه از در جریان بودن] که دارم از شاخه‌ای به شاخه‌ی دیگه خرپرش می‌زنم ولی دیگه چه کنم.

شاید رفتم [که بمیرم]...

مزخرف‌نوشت: دوست عزیزی که دنبال می‌کنی، توقع دنبال شدن داری و اگه دنبال نشدی منو آنفالو می‌کنی از همین تریبون اعلام می‌کنم: BK :) دنبال کردن زوری نیست. یاد بگیر درک کنی هر قابلیتی رو به چه دلیلی می‌ذارن توی یه سیستم.

#یه_کم_وزن_یه_کم_قافیه

نه نگاری نه نگاهی
نه چراغی نه پگاهی
نه مرا مانده آهی
نه که اویی، من و راهی
«ژرف آژنگ»
ناموساً دیزاین بای می :|
پی‌نوشت: حرف دلم رو نوشتم فقط...
پی‌نوشت²: نه، سریال پریدخت رو ندیدم باور کنید :(
پی‌نوشت³: مصرع آخر، ینی علاوه بر قبلیا حسرت این که با او [یار] دوتایی قدم بزنیم رو دارم بنده‌ی شاعر. محض اطلاع بود...

#جان_فزای_مانند_این_شعر

چه فکر نازک غمناکی که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می‌بافت ولی به فکر پریدن بود

حسین منزوی

اصن این شعرو که خوندم نعره زدم وسط کتابخونه. چقدر قشنگ آخه لامصب؟؟؟

بی‌ربط‌نوشت: دوست من، دوستت دارم. یه روزی بالاخره میای و می‌خونی :)

#زنده_باد_اقتباس_خوب_من

یه دبیر ریاضی داریم [شایدم داشتیم!] انقدر این بشر گل بود و باحال اصن مستفیض که می‌شدی کنارش هیچ، هی می‌خواستی درس بده هی درس بده هی...

بالای صفحات دفتر ریاضیم، جملات حکیمانه‌ی ایشون رو ثبت و ضبط کردم تا یادگاری بمونه. یکی از این جملات که شبیه شعر بود اینه:

شده بر محور xها عمود :||||||||

ینی این بشر حرف می‌زد طلا بود. منم با استفاده از این سخن که شبیه شعری از شاملو [!!!] بود یه شعر سرودم:

کمان ابروی تو

یا که تیر مژگانت

بوده که اکنون خطی

از درجه‌ی یک

شده بر سهمی قلبم عمود

از این سو

به آن

«ژرف آژنگ»

پی‌نوشت: کاش بعضیا بودن این‌جا و می‌خوندن اینا رو.

پی‌نوشت²: بعضیا دوست که نیستن، فرشته‌ن، عشقن، عزیز، ماه و... ^_^

#میدون_یه_نفر

ثانیه‌های زندگیم را

آن‌قدر پیچ دادی

در میدان گیسویت

که هم آن‌ها سرگیجه گرفتند

هم من

دائرةالمعارف شدم

نکند پرگارم انگاشته‌ای؟!

«ژرف آژنگ»

پی‌نوشت: دائرةالمعارف رو نمی‌تونم کامل بگم چجوری استفاده کردم :| مطمئنم منظورو نمی‌رسونم. یه‌جوری هم با دایره‌ش کار داشتم که تناسب داشته باشه هم این که بگم علوم و دانش‌ها توی پیچش زلف یاره. گند زدم با توضیحم انگار :((( خستم مثل محمدصابری که توی امتحان ورودی تیزهوشان دوره‌ی راهنمایی شرکت کرد و وضعیت غایب براش ثبت شد...

پی‌نوشت²: از یه بنده خدایی باز هم معذرت می‌خوام :(