زامبی‌گونه

۶۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#عاشقی» ثبت شده است.

#خارهای_راه_آهن_شده_همدم_تنهایی_من

با دلی گرم

تنی سرد

جایی دردها

ورم کرده،

بیرون زده‌اند

گاهی

زخمش از تبش

سررفته

گاه از چشمانش اشک جاری‌ست

این زمین

یا استعاره‌ای از آن نیست

این منم، من!

«ژرف آژنگ»


#یه_پاتوق_پیداکردم_واسه_نشستن_وشعرگفتن

سلام به بزرگواری که می‌خونه و از روی خساست نظر نمی‌ذاره :)

به کسی برمی‌خوره بخوره مهم نیست چون خسته شدم از توقع نداشتن از دیگران.

روز خوبی داشتم با «تنفس» کلی راه رفتیم فقط امیدوارم هرچه زودتر از فاز خستگیش بیاد بیرون و زندگیش همیشه همون‌جوری باشه که خودش دوست داره و احساس می‌کنه خوش‌حال و خوش‌بخته. ان‌شاءالله...

حاصل درگیری قلب و مغزم، امروز این بود:

شخم بزن

خاک غم‌گرفته‌ی دلم را

در عوضش

گل هدیه می‌دهم به تو

«ژرف آژنگ»

اگه زشتم، اگه بی‌ادبم، اگه پرمدعام، اگه هر کوفت دیگه به خودم مربوطه باشه؟؟؟ بسه هرچی جواب دادم به هرچی آدم دکان‌نشُسته...

#ارتباط_مستقیم_زلف_تو_با_زندگانی_من

جاری شو

سوی سکون خیال من و

اضطراب دست‌های خالی سرد سوزان در تب

گاهی نیز

لحظه لحظه‌ی جنون عقل‌مندانه‌ی نداشتن داشتنت

پیچ و تابش می‌دهم آری

تا شود شاید شبیه گردش هوهوی باد لابه‌لای گیسوی تو

نکند حتی یک‌بار قیچی بزنی

بند بند دلم را

زلفت زنجیر زندگانی‌ست مرا

«ژرف آژنگ»

بی‌ربط‌نوشت: با گذشت زمان، هیچی درست نمی‌شه. همه‌ش چرته باو (!) همونطور که هی گفتن بزرگ می‌شی یادت می‌ره، ما هم بزرگ شدیم و یادمون موند و این یادمون داد «واقعیت همیشه خلاف گفته‌هاشون خواهد بود» 😢😢😢

پی‌نوشت: دلم لک زده  یه بار با رایانه‌ی عزیزتر از گوشی متن بنگارم :|

متمم: جدیداً مثل قدیمام شدم 😱😕😶😉😏😂😒

#میدان_جنگ_حلوای_تر_شیرین_بیان_حرفی_بزن

ینی عنوان با لب و دهن آدم بازی می‌کنه نه؟ خیلی خودشیفته‌م نه؟ :|

میدان جنگی بسی

کمانْ‌ابرو!

زلفْ‌خنجر!

تیرْمژگان!

اندکی رحم نما

این هم پرچم سفید

«ژرف آژنگ»

#حبس_ابدی

اگر دلربایی جرم بود و
حکم آن به ازای
هر دلی که دزدیده شد
یک ساعت حبس
تو الان باید
در حبس ابد می‌بودی!
«ژرف آژنگ»

#عوارضی

توی اون یکی وبلاگ هم گفته بودم که دیگه جای اشعار #ژرف_آژنگ اون‌جا نیس. قصدم اینه بیارمشون این طرف + بعضی دوستان ببخشن که تکرار می‌شه :|
شنیده بودم
عوارض جاده‌ی منتهی به تو
جان است
من که مُردم
پس چرا نرسیدم؟!
«ژرف آژنگ»

#ناتنهایی

ثانیه‌ها می‌گذرند خواه و ناخواه

عمر من است می‌برند آن‌ها

گرچه ندارم کسی تا که بگویم

عاشقت هستم ای گل زیبا

ولی کسی هست که هر دم

نمی‌گذارد بمانم تک و تنها

«ژرف آژنگ»

پی‌نوشت: می‌دونم این شعر از عروض هیچ بویی نبرده :|