زامبی‌گونه

#سه_گانگی_شخصیتی

علت نامگذاری این پست رو در زیر بخونید:

در شمس بودنت

ندارم هیج شک

مانده‌ام

مولانا

پروانه

یا که زمینم!

«ژرف آژنگ»

:))))) ملتفت نمی‌شه که چقدر دوستش دارم حتماً باید این‌جوری بشم :|

می‌خوام یه استدلالی به سبک کتاب تعلیمات دینی دوره‌ی دبیرستان انجام بدم.

مقدمه‌ی1: یه روز معلمی به شاگردش گفت: بیا و روی تخته یه قطار بکش. دانش‌آموز رفت پای تخته و از اون‌جا که هنوز به مرحله‌ای نرسیده بود که بتونه قطار رو نقاشی کنه، یک ریل کشید و گفت: استاد تمومه! معلم نگاه عاقل اندر سفیهی کرد و گفت: قطاری نمی‌بینم :( دانش‌آموز هم گفت: استاد شما داشتید اون طرف رو نگاه می‌کردید که قطار رفت!

مقدمه‌ی2: تا وقتی اون نبود، همه چیز سر جاش بود و زندگی روال عادی خودش رو داشت. از روزی که سر و کله‌ش پیدا شد، زندگی رو بر باد داد. حالا منم و زندگیِ برابر با هیچ. چیزی از زندگی نمونده که تقدیم کنم :(

نتیجه: دوستش دارم :|

اگه استدلال براتون منطقی نبود، بگید از وسایل کمک آموزشی [اصطلاح پرکاربرد دبیر ریاضی دوره‌ی راهنمایی به معنای: تخته، شلنگ، فلک و ...] برای تفهیم استفاده کنم :)

نظرات (۱)

۱۰ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۲۴
بهار پاتریکیان D:
نه خیلی ممنون استاد ، شما حواستون نبود فهمیدیم D;
صابر
D:
استاد کیه؟! :( استادی نمی‌بینم واقعاً :((((((
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی