زامبی‌گونه

۵۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#درد» ثبت شده است.

سرنوشت

به یک تار مو
زندگیم شده بند
نمی‌دانستم
سرنوشت مرا
سر تو
روی خط مویت نوشت!
«ژرف آژنگ»
پی‌نوشت: جدا از شوخی [منظور از شوخی شعر مذکور است.]، زندگیم به یه تار بند شده. امیدوارم در غیاب من اون اتفاقی که نباید، نیفتاده باشه :(

سه روز شد

بامرام! سه روز شداااا
چی شد پس؟! من بی‌معرفت بودم دیگه؟! سه روزه هنوز یه تک زنگ اشتباهی هم نزدی!
سر رفته..
حوصله‌م که اووووو چنـــــــــد سال پیش سر رفت!
الان ریشه‌ی اسمم سر رفته! «صبرم» :(

کو؟!

رفت و روبروی آینه ایستاد.
با تعجب از آینه پرسید:
«من» کو؟!



پی‌نوشت: گم‌شده‌ی عزیز، پیدا شو.
بیا که ترجمه‌ای سکوت آینه را :=(
-تاتا

هیهات من الذله :|

+آقا
-هوم
+پسرم
-هومم
+عزیز پاشو آخرشه!
-هوووممم؟!
+پاشو ایستگاه آخره دیگه :(
-آخ[خمیازه] ببخشید، ایستگاه آخرِ چی؟!
+تا الان فکر می‌کردم من خیلی داغونم! پاشو پسر پاشو. کرایه هم نمیخواد بدی. برو خدا پشت و پناهت
...
حالا بگذریم از این.
از مشابهاش هم بگذریم.
کلاً از بدبختی و اینا بگذریم دیگه :(
[در حال تفکر]
عی بابا. اینجوری که از همه‌ی زندگی باید گذشت :| بازم عیبی نداره خو. خودمو که دارم :)♥♥
دلیلِ عنوان نوشت: یه گوشی راه ارتباطی با رفیقمون بود اونم امروز ترکید. فدای سرم، هوم؟ تا شقایق هست زندگی باید کرد! [شقایق نبود هم چشمم کور، دندم نرم، زندگی می‌کنم.] والللللا!
کامینگ سون نوشت: یه پست شیخ و مریدان میذارم امشب، کسی حال کرد بخونه :)
-تاتا

از پشت نمازم پیداست

علاقه‌م رو میگم!
حس خوبی بهم دست میده وقتی فقط خودمو خدا میدونیم چقدر دوسش دارم :)
لوس بازی بسه :|
بد و خوب داره خوش میگذره(!). بگذریم که همیشه موانع سر راهن. خب اونا هستن که برداشته بشن. اگه قرار بود بدون سختی و تلخی به زندگی ادامه بدیم، مریض بودیم؟ مثل دنیایی که از اول بهشت باشه :( که چی فانوسن؟! هدف و غایت چی؟! کشک؟! نه دیگه همچینم نیست بالام جان :)
فانوسن تا حالا چیزی توی این دنیا بی‌هدف ندیدم مگر کارای بشر! بعضی کارای بعضی آدما بعضی حس‌ها رو به بعضی دیگه القا میکنه که باعث بروز بعضی رفتارها میشه :):
دوتا حرف برای حسن ختام دارم:
1. قدر پدر و مادر رو بدونین. اگه هم دعوایی کردید (نگفتم خدای ناکرده چون هممون هم میدونیم که ... آره:| ) زود خودتونو بزنید به اون راه که شتر دیدی ندیدی. بعدشم، عزیزم، گل من، بیشعور، نفهم! نکن این کارو. برش ندار ببر بذار خانه سالمندان :( خیلی درکش سخته؟! خب بدبخت فردا خدا هم میذاره توی کاسته‌ت که.
2. ینی بگی یک میلیاردمِ درصد هم شک روا نیست به این که «هر چه کنی به خود کنی». انقدررررر دنیا کوچیکه هاااااا. از من گفتن بود. برای بعضیاتون من جای بچه‌ی کوچیکتونو دارم، پس ببین منِ جِقِله چیا دیدم که دارم از این سن میگم اینو! به قدری فاصله‌ی عمل و عکس‌العمل کمه که نمی‌تونی باور کنی. تااااااااااا میتونی خوبی کن.
تَه‌نوشت: راستی این یارو qr-code که گذاشتم زیر پستا خیلی باکلاسه، نه؟! گفتی نه؟؟ مهم نیست :| خودم که خیلی حال میکنم باهاش :))
-تاتا :)

آره اینجوریاس!

گویند که شب تاریک باشد
شاید
که چون تو
نیایی برون در شب‌ها
«ژرف آژنگ»
بعد از یه ماهی که نبودم هنوزم در پی حذف کردن اون مزاحمم. ولی نمیشه خدایا نمییییییییشششششهههههههه. مثل بختک افتاده روی تک تک لحظه‌هام. چجوری میری لعنتی. چرا زندگی من؟! این همه آدم، اییییییییین همه. فقط باید میومدی سراغ من؟! گند بزنن به لحظه‌هایی که برات وقت گذاشتم تا بهت بدنگذره و تو خیلی از لحظات منو زهر کردی. امیدوارم حضرت حافظ راست گفته باشه وگرنه اون دنیا یه تسویه حساب دردناک باهاش دارم...
دائماً یکسان نباشد حال دوران غم مخور

#حس_عنوان_نیس

رنگ پریده‌تر از روی سیاهم

شده‌ام

شده‌ام مرگ ساکن

در هتلی به نام چشم

خودمم بی‌عرضه‌تر از من

در دوئل با آینه

«ژرف آژنگ»