زامبی‌گونه

۵۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#درد» ثبت شده است.

#بی_تو_به_سر_میشود

اولین آهنگی که منو به دنیای راک و متال کشوند، همونطور که میرزای جان هم میدونه، Psycho از گروه Muse بود. ریف (در متال و راک ینی ملودی و ریتم) این آهنگ به قدری روم تأثیر گذاشت که تا یه هفته داشتم فقط همین یه آهنگو گوش می‌دادم. امشب با توجه اتفاقی که ظهر افتاد دوباره هوس کردم گوش بدم. رسید به این‌جا:

Love, it will get you nowhere

عشق، به هیچ‌جایی نمی‌رسونتت

دیدم ای بابا چقدر حرف دله. حالا هم تصمیم دارم بدون LOVE به این زندگی ادامه بدم تا جایی که بشه. آخه از یه طرف هم به قول منسون LOVE IS EVOL ینی «عشق شیطانه» [!]. خودمم فکر نمی‌کردم نسبت به عشق این‌قدر تغییر موضع بدم :(

توضیح: EVOL یک نوع گفتاری از EVIL هستش.

#منو_پوچی_همین_الان_یهویی

یه ساعت می‌گذره. رفت. منم رفتم. یه حرفایی همیشه ته دل می‌مونه. آدما! لعنت به غرور مزخرفتون...

...

دلگیر نیستم چون دیگه دلم گیر نیست. باز شده از هر چی بود و نیست. دلم همیشه یه کلمه می‌خواست که هرگز نشنیدمش. چس ناله بهم میاد خودمم می‌دونم.

دستام... پاهام... مغزم... هیچی درست کار نمی‌کنه. نمی‌دونم چرا هستم. نمی‌دونم کجام. فقط می‌دونم دارم تموم میشم :(

کمکی از دست هیشکی برنمیاد مگر خدا. از اونم شرمندم پس دیگه امیدی نیست که اوضاع بهتر بشه. فقط امیدوارم بدتر نشه [البته اگر بدتری هم باشه!].


از این دروغایی هم که دلم رو بهشون خوش کردم خسته‌‌م. از اینا:

طعم بوسه‌ات

آن‌قدر شیرین بود

که می‌دانم

از اعتصاب غذا

جان می‌دهم آخر

«ژرف آژنگ»

#کمی_رازگونه

پارسال بهار :| نه. پیارسال تابستون بود. یه کم قبل‌تر از الان البته. یه کاری شروع کردیم با یکی از همکلاسیا. یه کتاب نوشت. منم حروف‌نگار شدم. خلاصه‌ش این که اون خوبه شد و ما شدیم پشم. ینی کار من هیچ شد. نه دستمزدی نه ... بگذریم. در همین حد بدونید که سبک جدیدی از تایپ ریاضی درست کردم!

حالا امسال هم با یکی دیگه از بروبکس داریم می‌تایپیم. این بار هم ریاضیه. منتهی الیهش اینه که این جزوه‌ست. این اولین نیست. با این نمی‌تونم مثل قبل اولین باشم. فقط می‌خوام سرگرم باشم. هیچی حال نمی‌ده دیگه :( پیر شدیم رفت....

پی‌نوشت: خیلی رفیق‌نما دارم دور و برم. از خدا می‌خوام زودتر فیلتر بشن :!

اثبات‌نوشت: کتاب قبلی توسط یکی از انتشارات‌های معتبر به چاپ رسید و هنوز هم چاپش ادامه داره. اگه کسی اثباتش رو خواست یه ایمیل بده به msk.exclsuive@gmail.com تا عکس کتاب رو به همراه اسمش بهش بدم :))))

#سه_گانگی_شخصیتی

علت نامگذاری این پست رو در زیر بخونید:

در شمس بودنت

ندارم هیج شک

مانده‌ام

مولانا

پروانه

یا که زمینم!

«ژرف آژنگ»

:))))) ملتفت نمی‌شه که چقدر دوستش دارم حتماً باید این‌جوری بشم :|

می‌خوام یه استدلالی به سبک کتاب تعلیمات دینی دوره‌ی دبیرستان انجام بدم.

مقدمه‌ی1: یه روز معلمی به شاگردش گفت: بیا و روی تخته یه قطار بکش. دانش‌آموز رفت پای تخته و از اون‌جا که هنوز به مرحله‌ای نرسیده بود که بتونه قطار رو نقاشی کنه، یک ریل کشید و گفت: استاد تمومه! معلم نگاه عاقل اندر سفیهی کرد و گفت: قطاری نمی‌بینم :( دانش‌آموز هم گفت: استاد شما داشتید اون طرف رو نگاه می‌کردید که قطار رفت!

مقدمه‌ی2: تا وقتی اون نبود، همه چیز سر جاش بود و زندگی روال عادی خودش رو داشت. از روزی که سر و کله‌ش پیدا شد، زندگی رو بر باد داد. حالا منم و زندگیِ برابر با هیچ. چیزی از زندگی نمونده که تقدیم کنم :(

نتیجه: دوستش دارم :|

اگه استدلال براتون منطقی نبود، بگید از وسایل کمک آموزشی [اصطلاح پرکاربرد دبیر ریاضی دوره‌ی راهنمایی به معنای: تخته، شلنگ، فلک و ...] برای تفهیم استفاده کنم :)

#درود_بر_شرفت

میرم سر اصل مطلب. متأسفانه دارم توی جایی زندگی می‌کنم که زیاد بودن محبوبیت و بازدید و لایک و این کوفت و زهر مارها رو جنسیت تعیین می کنه. ینی هرچی نامرد تر باشی بیشتره اینایی ک گفتم. توقعی هم ندارم چون توقع داشتن از این جماعت منبسط فقط یه کار بیهوده‌ست و بس.
از این که عشق بذارم پای تک تک کلمه‌هام و هیشکی به هیچ قسمت بدنش نباشه خستم. خسته از مجازیایی که فقط دنبال چارتا چرت و پرت برای خندیدن‌ها و لذت‌های مبتذل هستن برای گذروندن وقت به ظاهر گرانقدرشون.
ما عادتمون شده بالای ۵خط رو نخونیم که مبادا چشامون از گشادی دربیاد. بهتره این بساط که یه سری بالاسری برامون پهن کردن جمع بشه قبل از این که زندگی ما به وسیله‌ی اونا جمع بشه.
میرم به انزوا. جایی که ارزش حرفامو حداقل خودم می‌دونم. جایی که خودم می‌دونم ۵خط شعر گفتن و توی هر خط وجود دو آرایه یعنی چی. جایی که برام تره خورد میشه.
یه عده تا چند روز پیش بودن که یه کلمه هم می‌گفتن کلی دلگرم می‌شدم. اما با بعضی حرکتاشون الان برام قدر علف هرزای بازی کشاورز کوچولو هم ارزش ندارن.
این جماعت هپلی هم باشن ب امید خدایی ک در این نزدیکی‌ست. باشد که رستگار شوند.
میرم و با کوله‌باری پر برمی‌گردم. خدا رو شکر چیزی هم برای کنکور نخوندم که چس ناله کنم آی کنکور دارم وای کنکور دارم.
میرم اما برمی‌گردم تا یه سری چیزا رو به یه سریا بفهونم. تا انقدری قوی بشم ک یه سری مزاحم رو از سر راه بردارم.
هر نظر و انتقاد و توهینی باشه پاسخگو هستم ؛)
خدانگهدار تا حداکثر یک سال دیگه✋

#فرهنگ_بیفرهنگی_بیفرهنگی_فرهنگی

[با این که با نویسنده‌ی کتابی که عنوان رو ازش اقتباس کردم حال نمی‌کنم ولی... بگذریم]
سَمّ بی‌ادبی همه جا را فراگرفته. حتی در مواردی بیان را نیز هم! در گروه تلگرام که یا پسران اعضای خانواده‌ی خود را در ویترین قرار می‌دهند و به حراج می‌گذارند ویا دخترها از اندام نداشته‌شان سخن به میان می‌آورند! در اینستا جانِ گرام هم که تا تقی به طوقی [!] می‌خورد اکیپی گردهم می‌آیند و به سبز [آن هم سبز لجنی] نمودن پیج شخصی می‌پردازند که گویا پدر تک تک‌شان را سه بار اعدام کرده قبلاً...
فیض ‌بوک ما هم که شده محفل روش‌عن‌فکرانی که ایسم‌ایسم کنان جامه‌ها می‌درند و حنجره‌ها پاره می‌کنند تا ثابت کنند فلان شخص از آن یکی بهتر است یا به این می‌پردازند که چرا فلانی نمی‌میرد آن هم چونان که گویی طرف جای آن‌ها و چرت و پرت گفتن‌هایشان را گرفته. راستی از کِی ایرانیانِ مدعی مهد تمدن جهان بودن راضی به مرگ یک انسان می‌شوند؟!؟!
تویی تِررررر هم که کشته ما را با هشتگ‌های نفس‌گیرش. باز هم این یکی کمتر حواشی دارد. خدا را شکر که الحمدلله وگرنه ...
یاد این قسمت از قطعه‌ی Toxitcity اثر System of a Down افتادم:
eating seeds as a pastime activity
تخمه شکستن به عنوان یه فعالیت وقت گذرون
the toxicity of our city, of our city
سَمّیت شهر ماست، شهر ما
ربطش هم همین بس که: کار ما شده لم دادن روی کاناپه یا دراز کشیدن روی فرش و زل زدن به صفحه‌ی این گوشی بدمذهب که آخرش هم می‌شود این سمّی که این حقیر ذکر کرد.
پی‌نوشت1: این متنو که نوشتم، دیدم ای بابا از موسیقی متال چه نتیجه‌ی خفنی گرفتما! ناگفته نماند که با وجود گوشیدن متال هنوزم مسلمانیم به خدا!!! متال سوهان روحه [من که قمیم سوهان برام این‌جا حکم ایهام داشت!]. خلاصتاً متال گوش دهید تا رستگار شوید [اتفاقاً بعضی گروهاشون عجیب آدمو ترغیب به پرستش خدا می‌کنن!]
شیخ بهایی هم در این مورد می‌فرمایند:
در می‌کده دوش زاهدی دیدم مست
تسبیح به گردن و صراحی در دست [صراحی: جام شراب]
گفتم ز چه در می‌کده جاکردی؟ گفت
از می‌کده هم به سوی حق راهی هست
[البته زاهد هم یه کم رِند بوده گویا:| ]
پی‌نوشت2: در این متن هم از دختر گفته شد هم از پسر. نیاید بگید تبعیض جنسیتی کردی :((((((

#بازیگر_خوش_نقش_زندگی_من

تو این لیوان حل کن فلوکستین و
خاطرات شب‌های غمگین و
بار فکرای سنگین و
تو این لیوان حل کن..
«کاوه آفاق»
به تو نیاز داشتم که امروز آمدی آن هم چندی پس از خواب تلخم. آمدی و فکر کردم که دیگر من آن شاهزاده‌ی خوشبختم. نمی‌دانستم در پس هر دری که بسته می‌شود، حکمتی هست. آمدی و از یارت برایم گفتی. من هم به احترام خنده‌های عاشقانه‌ات نقابم را گذاشتم و خندیدم همپای لبانت. چه تلخ و چه شیرین، تو هستی و این برای من کافی‌ست.
این قطعه‌ی زیر از Muse به طرز عجیبی مخاطبش منم :|
You've been never truly loved
تو هرگز حقیقتاً دوست داشته نشدی
You've always been betrayed
تو همیشه مورد خیانت قرار گرفتی
ینی داغون شدم آقو له له شدم اینو شنیدم :(
خلاصه این که:
به افق خیره شوم
یا که عمود
تار و پود وجودت
همگی معجزه باشد
«ژرف آژنگ»
پی‌نوشت: این متن هم مثل زندگیم شد. همش از این شاخه به اون شاخه...