زامبی‌گونه

۵۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#دیوونگی» ثبت شده است.

#کی_با_منه

عنوان، یه استفهام انکاری بود. ینی کلاً هیشکی با من نیست :)

یه دوست غریبه‌ای سه شب پیش بهم گفت:«تو از زجر کشیدن لذت می‌بری». این در حالی بود که ایشون فقط یه روز و نصفی بود که با من آشنا شده بود. دیگه انقدر تابلو شدم که طرف از دور هم می‌بینه می‌گه:«عه این اسکل زجرکشَ رو ببین»!

یه سری یه کمپین راه انداخته بودیم سخن‌بزرگان رو جمع می‌کردیم مثل اونی که توی این پست نوشته بودم. یکی از جمله‌هایی که #تنفس بهم گفت و خیلی باهاش حال کردم این بود:«از حرف زدن بدم نمیاد ها. از زرررررر بدم میاد حتی یه کلمه».

خودمم توی جوب هستم [کنایه از در جریان بودن] که دارم از شاخه‌ای به شاخه‌ی دیگه خرپرش می‌زنم ولی دیگه چه کنم.

شاید رفتم [که بمیرم]...

مزخرف‌نوشت: دوست عزیزی که دنبال می‌کنی، توقع دنبال شدن داری و اگه دنبال نشدی منو آنفالو می‌کنی از همین تریبون اعلام می‌کنم: BK :) دنبال کردن زوری نیست. یاد بگیر درک کنی هر قابلیتی رو به چه دلیلی می‌ذارن توی یه سیستم.

#مستدرکات_الخشتکیه

آنچه خواهید خواند کمی طنز مزخرف بنده را در پی دارد + نکته‌ای که باشد درس عبرتی شود برای آیندگان و شاید نیز حالان...
در نبشته‌ی به جامانده‌ی سولاخ سولاخی از نوه‌ی ثقیل الخشتکِ شیخنا - که خشتکش پرنور باد - خاطره‌ای از آن مرد روزهای سخت، آن خیال تخت، آن غرقه‌ی اقیانوس لایتناهی خشتک، آن دارنده‌ی کِرمک، ابوالاُسکل ابن شاسکول ماتحتانی نگاشته شده که به شرح ذیل است:
روزی از ایام شیخنا - که اعتقادش به روح همیشه زبانزد بود - همراه مریدانِ بی‌شعور لنگ و لوک خود در شیراز پویه می‌نمودند و به ناگه نرّخری را دیدند که چون بزی به متن روی دیوار - که نوشته شده بود: این نیز بگذرد - قفل گشته بود و به سان گاوی که میل آهنی گداخته در وی فروبرده باشند نعره می‌زد و می‌گریست. شیخ دلسوز و گاهی پرگوز ما چون وی را دید قصد بر رام کردن او کرد و مسئلت فرمود:« از چه روی عرعر می‌کنی؟» مردک با همان حال خراب و با صدای ساب [sub=زیر] زر زد:«یا شیخ! این متن روی دیوار را خودم در بیست سال پیش و در حالی که جز خشتکی عریان بر تن نداشتم روی دیوار هک [!] کردم؛ حال صاحب چندین کمپانی واردات محصولات چینی شده‌ام و برای خود آقازاده‌ای شده‌ام.»
در همین گاه مریدان با صحنه‌ای شبیه به فیلم‌های هندی-چینی مواجه شدند و دیدند شیخنا غودااا کنان از چپ و راست «بر او راست خم کرد و چپ کرد راست». سپس بدو هِدشاتی از روی خشم به وسیله‌ی وینچسترِ مخفی در خشتک مبارکش نثار کرد. پس از شرحه شرحه نمودن وی به اقسام مساوی، عمه‌ی وی را پای پیاده راهی کربلا کرد. مریدانِ عن‌کف گشته با یکدیگر همجوشی هسته‌ای برقرار نمودند و از شیخ علت این عمل فوق فراماورایی را جویا شدند.
شیخ بادی در خشتک انداخت و دستی در بینی فرو برد و در همان حال، به نقطه‌ی ثقل رسید و مایحتوی را بیرون کشید و فرمود:« ابلهان! هر چه باشید، هر که باشید، حمایت از اموال عمومی ونیز محیط زیست بر شما واجب باشد.»
نقل است که نیمی از مریدان، پوکرفیس‌وار به سوی گازرون شتافتند، بخشی سر به خشتک‌های خود فروبردند و با تکرار سخنان «نیچه» رو به آسمان پرواز کردند و قسمی از شاهدان عینی، به ترتیب به صف شده و شماره‌ی تلفن همراه، رایانامه و آدرس منزل عمه‌های خود را روی بارقه‌ای نگاشته و به صورت Random با یکدیگر معاوضه نمودند.
پی‌نوشت: قصد من از نوشتن این چرت و پرتا فقط ذکر این نکته بود که به دیوارای شهر و به تمامی اموال عمومی و حتی خصوصی احترام بگذاریم و در حفظشون کوشا باشیم. باشد که دورهمی رستگار شویم.
پی‌نوشت²: در یه پست مجزا به تبیین موقعیت مکانی «گازرون» خواهم پرداخت :)

#خوب_بودم_رد_شدم_و_بد_شدم

«ژرف آژنگ» چند وقت پیش حالش خراب شد یه همچین چیزی گفت:

دو به تک

دو به شک

خنجر اَ پشت

مشت تو فک

از حال خراب که بگذریم، یه سریام هستن که از روی تنفر دوستشون داری!!!

خیلی سخته امیدوارم سر هیچکس نیاد :)

#ولمون_کن_حاجی

دست به گریبان

شدم با طوفان

مرغ خیال

بال‌زنان

مست شد و

پر زد و رفت

شد به سوی زلف یار

تا که بسی

به نمایندگی از من

کند شکوه و گردد بسی زار و پریشان

کند خرقه را عریان

که هان

چرا ز طوفان باید

شنوم خبر از آن موی افشان

دست به گریبان

شدم با طوفان

«ژرف آژنگ»

پی‌نوشت: روش برچسب #کمی_نو می‌زنم چون که حسش نیس «وزن» رو چک کنم :| همچنین که عددی نیستم تا بخوام شعر نو بگم.

پی‌نوشت²: همین الان یهویی [فی البداهه]‌بود D:

#چقدر_مرتبطه_ناموسن

اومدم همین الان یهویی یه شعر از دفتر درهم برهم گرامی انتخاب کنم و بنویسم این کف که دیدم: یا حضرت وبلاگ :|

هر قدر به سختی فنر افزوده شود، ثابت فنر افزایش می‌یابد.

حالا چرا تعجب کردم؟!

واسه این که برداشتم این بود:

هر قدر به سختی (بی‌احساسی) انسان افزوده شود، ثباتش (بی‌تفاوتی) افزایش می‌یابد.

تا کشف دیگر بدرود :|

#فازمون_بالا_گرفته_لامصب

اهالی راک و متال + علاقه‌مندان + همه‌ی ملت رو دعوت به شنیدن این موسیقی می‌کنم:

Marilyn Manson - Third Day of a Seven-Day Binge

مریلین منسون - سومین روز از هفت روز عیاشی (شراب‌خواری)

دریافت

متن + ترجمه

#یه_مشت_نفهم_شستشوی_مغزی_شده

خیلی از موزیک‌بازا و متالهدهای این‌کاره، حداقل اسم «مریلین منسون» (Marilyn Manson) به گوششون خورده و اینم پشت‌بندش شنیدن که «شیطان پرسته»!!!

حالا چرا «!!!» :| آخه لامصب بی‌سواد کم‌ظرفیت شستشوی مغزی شده‌ی مخ‌ردّی [!] تویی که تا حالا برای کفش خریدن بیش‌تر از سه تا مغازه رو نگشتی [!] بی‌جا می‌کنی می‌آی همچین حرف مفتی می‌زنی...

رفتم ببینم سایتای ایرانی چه مزخرفاتی در موردش نوشتن که دیدم بله بله بعضیاشون گفتن «رهبر شیطان پرستی جهان»، «استاد اعظم شیطان پرستی جهان» و صدتا جفنگِ خودپرداخته‌ی دیگه که حرصمو درآورد تا حدی که این پست رو دارم می‌نویسم :( یکی نیست بگه کلنگ، تو مگه خیاطی که هی می‌بافی؟؟؟ دوزار سواد داری حداقل گند نزن به افکار ملت بدبخت و خودت.

بعد از تحقیقات میدانی در وبسایت‌های خارجی اصیل و دیدن ویدیویی از خود این خواننده‌ی سبک «متال» دیدم که بابا این بدبخت فازش خیلی فرق داره :(((

درسته اسم فرقه‌ای که داره دنبال می‌کنه «شیطان گراییِ لاوِیی» (LaVeyan Satanism) هستش ولی اینا اصلاً ربطی به پرستش شیطان نداره :"(( این فرقه عقایدی موسوم به فردگرایی (Individualism) و «خودپرستی عقلانی» (Rational Egoism) دارن و بیش‌تر یه دیدگاه اجتماعی هستن تا یه دین. دین «مریلین» فی‌الواقع بی‌دینیه.

در ضمن، اینم چنتا منبع در مورد حرفام. تو رو جون هر کسی دوست داری، تا وقتی درست حسابی نخوندیشون نیا این‌جا جبهه بگیر که اعصاب نیییییییسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس

...

1. مریلین منسون

2. خودپرستی عقلانی

3. فردگرایی

4. Laveyan Satanism [زبان اصلی]