زامبی‌گونه

۵۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#دیوونگی» ثبت شده است.

#سه_عددصحیح_وچهارده

همین الان اومدم به وب عزیزم سر بزنم دیدم به به چه سعادتی :))

حالا شاید بپرسی چه ربطی داره بی‌نمک :| [اینو از من به نصیحت داشته باش که طبق فرموده‌ی یکی از بزرگان، از قضاوت در مورد نمک دیگران اکیداً بپرهیز چون عواقب سختی داره D:]

اینم دلیلش:

100 × π = 314

از این اعجاز [!] که بگذریم، روز نسبتاً خوبی داشتم.

...و یک عصرانه به طعم نسکافه با مادر! وای که چه دلنشین است :))

#یه_پاتوق_پیداکردم_واسه_نشستن_وشعرگفتن

سلام به بزرگواری که می‌خونه و از روی خساست نظر نمی‌ذاره :)

به کسی برمی‌خوره بخوره مهم نیست چون خسته شدم از توقع نداشتن از دیگران.

روز خوبی داشتم با «تنفس» کلی راه رفتیم فقط امیدوارم هرچه زودتر از فاز خستگیش بیاد بیرون و زندگیش همیشه همون‌جوری باشه که خودش دوست داره و احساس می‌کنه خوش‌حال و خوش‌بخته. ان‌شاءالله...

حاصل درگیری قلب و مغزم، امروز این بود:

شخم بزن

خاک غم‌گرفته‌ی دلم را

در عوضش

گل هدیه می‌دهم به تو

«ژرف آژنگ»

اگه زشتم، اگه بی‌ادبم، اگه پرمدعام، اگه هر کوفت دیگه به خودم مربوطه باشه؟؟؟ بسه هرچی جواب دادم به هرچی آدم دکان‌نشُسته...

#ارتباط_مستقیم_زلف_تو_با_زندگانی_من

جاری شو

سوی سکون خیال من و

اضطراب دست‌های خالی سرد سوزان در تب

گاهی نیز

لحظه لحظه‌ی جنون عقل‌مندانه‌ی نداشتن داشتنت

پیچ و تابش می‌دهم آری

تا شود شاید شبیه گردش هوهوی باد لابه‌لای گیسوی تو

نکند حتی یک‌بار قیچی بزنی

بند بند دلم را

زلفت زنجیر زندگانی‌ست مرا

«ژرف آژنگ»

بی‌ربط‌نوشت: با گذشت زمان، هیچی درست نمی‌شه. همه‌ش چرته باو (!) همونطور که هی گفتن بزرگ می‌شی یادت می‌ره، ما هم بزرگ شدیم و یادمون موند و این یادمون داد «واقعیت همیشه خلاف گفته‌هاشون خواهد بود» 😢😢😢

پی‌نوشت: دلم لک زده  یه بار با رایانه‌ی عزیزتر از گوشی متن بنگارم :|

متمم: جدیداً مثل قدیمام شدم 😱😕😶😉😏😂😒

#خودم_و_خودم

تنهایی به اندازه‌ی کافی حال به هم زن هست. حالا دیگه از خودمم تنهاترم...

آدمایی که دوست دارم خاصن همگی:

بیشعور ترین دوست‌داشتنی دنیا!

باهوش‌ترین اسکل!

مغرورترین منفور! (خودمم هنوز نمی‌دونم چرا دوستش دارم)

شادترین غمگین :|

...

یه وقتهایی هم هستش مثل الان که از فرط بدحالی هی می‌خوای بنویسی. این میون، وقتی ببینی حتی یه غریبه هم بهت توهین می‌کنه، لیست موارد مورد نیاز برای قتل عام آدما فول‌چِک (تماماً تیک خورده) می‌شه :)))))

#شادآمدم_شادآمدم_ازجمله_آزادآمدم

البته باید بگم که چندین هزاران سال نشداااا (درجریانن اهل دل😊).

سلام و تبریک بابت روز طبیعت و همون سیزده بدر خودمون :)

قضیه از این قراره که من رفتم بعد دیدم تا صد سال هم منتظر بمونم اونی نمی‌شه که می‌خوام پس تصمیم گرفتم به قول پاپاهِت: کارپِ دیِم بِیبی D:

کف اینجی رَم باراتون گیلیمی سررررخ انداختمون :) [الان معلومه که از خوش‌حالی بابت تغییر قالب توی کیبورد گوشی خودم نمی‌گنجم یا واضح‌تر بگم؟؟؟]

طبق معمول، می‌دونم که براتون مهم نیست اما به خاطر این کنکورِ ... [جای خالی را با «عبارت» دلخواه پر کنید] خیلی خیلی کم پست می‌ذارم.

یه معذرت خواهی هم بدهکارم به دوستانی که زیر متون زیباشون نظری نمی‌ذارم. مطمئن باشید هر جور شده حتی با نت لایموت گوشی هم میام میخونم ولی معتقدم همیشه نباید نظر داد و البته که حضرت سعدی هم با من هم نظرن :) اگر هم برای متنی از من نظری نوشته نشده ناراحت نمی‌شم چون با دیدن پست اینستاگرامی که حاوی تف یک دختر خانوم هست و بالای چندصدتا لایک + کامنت داره به اندازه‌ی کافی خاطرم جرواجر می‌شه 😡😬😠

همه‌ی اینا چیزی از تنهایی و به قول یکی از دوستان سینگلی من کم نمی‌کنه اما به خودم می‌گم که کارپ دیم بیبی! [می‌دونم خیلی خودشیفته و بی‌نمکم😶✌].

برای همگی آرزوی خوش‌حالی و موفقیت روزافزون دارم مخصوصاً سه نفر [یه رازیه بین من و خودم😏]

از میرزای قمی هم تشکر ویژه دارم برای عکاسی‌های درجه‌ی یکش [همون عکس بغل]: مُری ثنکس & یاعلی[از همون یاعلیا]😂✋

از نارفیقای عزیز هم تقاضا دارم تا می‌تونید دعا کنید به جایی نرسم در آینده؛ چون انتقام سختی می‌گیرم ازتون 😏😊😱

در آخر هم:

بی تو

از تو

به تو

مانده شدم

رانده شدم

خوانده شدم

تا تو

لحظه‌ای

در هیاهوی این سکوت گوش‌خراش

ناآرامی مرا

آرامش دهی

«ژرف آژنگ»

ساعت 11:11شب😊 ، سیزدهم فروردین ماه سال 1395

#دلیل_نیمه_شب_نامه_هایم

شاید دلیلش کمی مسخره باشه که چرا برخی نوشته‌همو سر ساعت 00:00 می‌نوشتم. خوب، من معتقدم همه چیز نسبیه پس دلیل منم نسبیه :)

«زمان» غیرقابل ارزش گذاریه و اکثراً(!) ازش آگاهیم اما این میون در عین آگاه بودن خیلیامون داریم به راحتی هرچه تمام‌تر از دستش می‌دیم. انقدر ارزش‌منده که به قول استاد Pitbull:

Time is money

دلیل انتخاب این زمان این بود که برنامه‌ریزی‌شده‌طور، خواننده‌های مطالبم - که شاید چرت‌ترین مطالب موجود باشن - رو از این مسئله باخبر کنم که همون‌طور که شیخُنا «ابوسعید ابوالخیر» - که خداوند وی را در بهشت کناد - می‌فرماید:

هنگام سپیده‌دم خروس سحری

دانی که چرا همی‌کند نوحه‌گری

یعنی که نمودند در آیینه‌ی صبح

کز عمر شبی گذشت و تو بی‌خبری

بله همین‌گونه که فرموده‌اند، همگی آگاهی بی خبریم!

در کل خواستم بگم این لحظه‌ی 00:00 رو ساده ازش نگذریم. سعی کنیم تا فردا همیشه بهتر از امروز باشه. وقت طلاست اونم طلایی که هیچ کیمیاگری نمی‌تونه با هیچ چیزی درستش کنه - آخه نه چندان جدیداً با استفاده از رآکتور هسته‌ای می‌شه طلا رو از فلزی دیگه ساخت.

حیف بود در میون این حجم از سخن بزرگان «نیچه» رو یادی ازش نکنم D: ینی نابود شده این بدبخت توی فضای مجازی اما متأسفانه ای حکیمو چیزی در مورد زمان نگفته آقو. در عوض (با عرض پوزش از روح پرفتوح نیچه جان):

نیچه

تک تک لحظه‌هاتون طلایی، مثل خوذتون :)

#خودکشی_کوانتومی_من

رو به پایین

سیری نزولی

اکیداً البته

اپسیلونی فشار

سقوط

خودکشی

یا زنده ماندن

تا ابد

ادامه می‌دهم

ادامه

تا ابد

«ژرف آژنگ»