زامبی‌گونه

۷۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «#شعر» ثبت شده است.

#زنده_باد_اقتباس_خوب_من

یه دبیر ریاضی داریم [شایدم داشتیم!] انقدر این بشر گل بود و باحال اصن مستفیض که می‌شدی کنارش هیچ، هی می‌خواستی درس بده هی درس بده هی...

بالای صفحات دفتر ریاضیم، جملات حکیمانه‌ی ایشون رو ثبت و ضبط کردم تا یادگاری بمونه. یکی از این جملات که شبیه شعر بود اینه:

شده بر محور xها عمود :||||||||

ینی این بشر حرف می‌زد طلا بود. منم با استفاده از این سخن که شبیه شعری از شاملو [!!!] بود یه شعر سرودم:

کمان ابروی تو

یا که تیر مژگانت

بوده که اکنون خطی

از درجه‌ی یک

شده بر سهمی قلبم عمود

از این سو

به آن

«ژرف آژنگ»

پی‌نوشت: کاش بعضیا بودن این‌جا و می‌خوندن اینا رو.

پی‌نوشت²: بعضیا دوست که نیستن، فرشته‌ن، عشقن، عزیز، ماه و... ^_^

#روز_سوم

گلوله‌ها

در اسلحه جای گرفته‌اند

بهتر است برایم

که قربانی تو باشم

نه در کنارت

«ژرف آژنگ»

ترجمه‌ی قسمتی از: روز سومِ عیاشی هفت روزه - مریلین منسون

لطفاً بگید اگه منسون نگفته بود و از خودم نوشته بودمش نظرتون چی بود؟

پی‌نوشت: انبساط رو در نقطه نقطه‌ی جهان من می‌شه حس کرد. کافیه پا به دنیام بذاره یکی خودشم منبسط می‌شه جهانش D:

#میدون_یه_نفر

ثانیه‌های زندگیم را

آن‌قدر پیچ دادی

در میدان گیسویت

که هم آن‌ها سرگیجه گرفتند

هم من

دائرةالمعارف شدم

نکند پرگارم انگاشته‌ای؟!

«ژرف آژنگ»

پی‌نوشت: دائرةالمعارف رو نمی‌تونم کامل بگم چجوری استفاده کردم :| مطمئنم منظورو نمی‌رسونم. یه‌جوری هم با دایره‌ش کار داشتم که تناسب داشته باشه هم این که بگم علوم و دانش‌ها توی پیچش زلف یاره. گند زدم با توضیحم انگار :((( خستم مثل محمدصابری که توی امتحان ورودی تیزهوشان دوره‌ی راهنمایی شرکت کرد و وضعیت غایب براش ثبت شد...

پی‌نوشت²: از یه بنده خدایی باز هم معذرت می‌خوام :(

#یه_کم_زیادی_شعرم_اومده

خواستم

خط بزنم نام شومش را

دیدم

ای وای

پررنگ‌تر می‌شود!

«ژرف آژنگ»

_دوست داشتن دوستم خیلی وقته تبدیل به عشق شده :|

می‌دونم بیمارگونه‌س

ولی خالص

ولی جالب...

«بهرام نورائی»

_خدا بخواد می‌خوام دوستمو با چندتا سورپرایز [دوستان بی‌مزه از اتاق فرمان اشاره می‌کنن بگو غافلگیری] خوش‌حال کنم ^_^

#خوب_بودم_رد_شدم_و_بد_شدم

«ژرف آژنگ» چند وقت پیش حالش خراب شد یه همچین چیزی گفت:

دو به تک

دو به شک

خنجر اَ پشت

مشت تو فک

از حال خراب که بگذریم، یه سریام هستن که از روی تنفر دوستشون داری!!!

خیلی سخته امیدوارم سر هیچکس نیاد :)

#ولمون_کن_حاجی

دست به گریبان

شدم با طوفان

مرغ خیال

بال‌زنان

مست شد و

پر زد و رفت

شد به سوی زلف یار

تا که بسی

به نمایندگی از من

کند شکوه و گردد بسی زار و پریشان

کند خرقه را عریان

که هان

چرا ز طوفان باید

شنوم خبر از آن موی افشان

دست به گریبان

شدم با طوفان

«ژرف آژنگ»

پی‌نوشت: روش برچسب #کمی_نو می‌زنم چون که حسش نیس «وزن» رو چک کنم :| همچنین که عددی نیستم تا بخوام شعر نو بگم.

پی‌نوشت²: همین الان یهویی [فی البداهه]‌بود D:

#ارتباطش_با_اعدادطبیعی

عاجزانه و فریبا

گفت:

همین یک ‌بار

من هم گفتم:

مجموعه‌ی اعداد طبیعی نامتناهی‌ست

آن نیز

با یک شروع می‌شود!

«ژرف آژنگ»

پی‌نوشت: اون فریبا فریبتون نده :| همون فریبنده منظورم بود