زامبی‌گونه

#تقصیرخودمه

همه چیز داره خوب پیش میره..

یهویی 

از دورویی اون مزاحم خسته میشم

میزنه به سرم 

کاری می‌کنم که عزیزتر از قبل بشه :"

یه روزی، محوش می‌کنم. انگار که اصلاً نبوده 😏😏😏

پی‌نوشت: باور کنید انقدر درگیرم که همین پست هم به زور نوشتم (از متنش معلومه چه داغونم). قول میدم به نظرات پاسخ خواهم داد.

#بگو_ای_یار_بگو

بگو از خونه بگو از گل پونه بگو

از شب شبزده‌ها که نمی‌مونه بگو

...

این موجود زشت دوست داشتنی ناامید بی‌مصرف منفی‌نگر تنها، زنده است هنوز!

#امتحانی_در_پیش

من هیچ نخوانده‌ام!

#تصمیم_نهایی_من

یه پا تصمیم کبری بودا :(

تمرکزم رو می‌ذارم روی کنکور زبان جای تجربیَ مزخرفِ حال‌به‌هم‌زنِ دِمُده‌یِ فاسدِ بی‌فرهنگ. این برای من بهتر است اگر بیندیشم :)

پی‌نوشت: ناموص‌طوری من همین‌جا پاسخ می‌دم نظراتتون رو. بعضیا می‌آن یه‌چی می‌گن و می‌رن خو برادر/خواهر یه نگاه به پاسخ من بی‌چاره بنداز شاید توش سؤالی چیزی داشتم :|

#تکه_ای_از_قایق_فرارم

شاید مثل تو نباشم
نباید هم
شاید بخوانیَم دیوانه
شاید کمی شاعر
من
نه با صدای توپ
نه با نمای تور
نه با هر چه هست
چه دور چه نزدیک
نه با هر چه نیست
نه کور نه کر
من با صدای «آقای صدا»
گهی «احمد شاملو»
با صدای سنگ فرز داخل کوچه
با نوای «گنجشکک اشی مشی»
با طراوت تک تکِ برگ‌های کاج مصنوعی شهرم
که کاشته بودند وسط میدانش
با وسعت شهر کوچکم، «قم»
با تکان‌های «آرش» حتی!
برای بودن میان این همه انسان موفق در مَجاز
و هیچ در حقیقتِ مُجاز
برای آن که نقاش باشم
تا رنج و عذاب‌هایم را به زیبایی بکشم
برای خوبی کردن و بد دیدن
برای بدشانسی
بزرگ شده‌ام
نه خبری‌ست از قایق
نه کشتی نوح و نه هیچِ هیچ
نه مثل تو کتاب‌خوانم
نه مثل او کتاب‌دار1
منم و خودم و خویشتنم
سه تفنگدارِ زندگیِ هَدَر
از عدم سوی ازل
تکرار از تار و پودِ تنِ خسته‌ی شعرم می‌بارد
اما من می‌دانم
آن روز خوب
می‌آید
«ژرف آژنگ»
1: کتاب‌دار به معنای دارنده‌ی کتاب؛ مقصود: کسی که خود را دارنده‌ی کتاب [قرآن] می‌داند اما هیچ نمی‌داند.
پی‌نوشت: ببخشید اگر شعرم به سلیسی و روانی شعرهای سنتی نیست. آخر می‌دانید، من هم قربانی مدرنیته شده‌ام!
پی‌نوشت²: هرجا نارسایی دیدید امر کنید تا توضیح بدم :)
بی ربط‌نوشت: دوستان وبلاگ‌نویس لطف کنید نظرات رو نبندید. اگر می‌خواید کسی نظری ننویسه بهتر نیست توی یه دفتر بنویسید تا وبلاگ؟

#زندگیه_داریم_ناموصن

ساعت بیدار شدن از خواب

شد دو

صبحانه کمی چای

خالی خالی

و اولین صدای روز

قطعه‌ای از

منسون

چه شود روز امروز!

«ژرف آژنگ»

پی‌نوشت: ...و پسری که دیگر تغییر نخواهد کرد، قانع نخواهد شد و همیشه همین خواهد ماند :)

#یهویی_یهویی

روزی غروری بود، دلی بود، آینه‌ای بود ای دریغ!

همه را شکستند، شکستی، شکستم، شکست...

پی‌نوشت: گوشم پره از حرفای صد من یه غازی که به قصد آروم کردنم می‌گن. از این به بعد به یه نفر هم نمی‌گم غم‌هامو. نقابم رو می‌ذارم و فقط بالاسری رو در جریان می‌ذارم.

پی‌نوشت²: اندازه‌ی شعور انسان‌ها مطلقاً به اندازه‌ی قد و سر آن‌ها ارتباطی ندارد.

مربوط‌نوشت: منم دل دارم. نشکن لطفاً