زامبی‌گونه

#عجب_حلوای_قندی_تو

والا مگه باحال‌تر از تو هم هست؟! :)
این عزیز ما نمی‌دونم چرا این چند روز این‌قدر ناراحته. امیدوارم هرچه زودتر حالش خوب شه.
اینا رو گفتم چون برای خودم این #تنفس خیلی خیلی مهمه.
جدا از این مبحث، خودمم خیلی ناراحتم. کارم شده بداهه شعر گفتن و بعد پنج دقیقه سپردنش به باد فراموشی :((( غمگینم از این سنگینی بار آویزان شده از دوشم.
و باز هم می‌گم:
عجب حلوای قندی تو♥
با تمام این تفاسیر به قدری خوش‌حالم از همین نفس کشیدن ساده و بیدار شدن با صدای مادرم که اصلاً در هیچ سرویس وبلاگ و هیچ کلمه‌ای نمی‌گنجه.
جدیداً فاز غم زیاد شده. ناموص‌طوری جمش کنید دیگه. هر دم و بازدمی که انجام می‌دید معجزه‌ست باور کنید. معجزه هم هست دیگه چی می‌خواید؟! مرسی اه :|
پی‌نوشت: ناموص‌طوری = ناموص‌وار = ناموصاً = قاموساً = پابوساً = فانوساً = کاووساً [همان «جونِ کی‌کاووس» منظور است.] = ناموساً

#مرسی_اه

عنوان برگرفته از عبارت مزخرف و مستفرِغِ تازه مد شده :((((((
واقعاً باورم نمی‌شه که من کنکور دارم و هنوزم باورم نمی‌شه!
یه پست هم برای آلبوم محسن خان چاووشی می‌ذارم به زودی [نیست خیلی پست من مهمه برای ملت!]
شاعر می‌گه:
با این که می‌دونی خیلی تنها هستی یه لباس خوب بپوش به خودت برس
خودت رو به یه فنجون قهوه دعوت کن بریز و بنوش، بی‌استرس
«شاهین S2 - به خودت برس»
والا این‌جا ما با کسی شوخی نداریم که. تنهایی خیلی وقتا بهتر تره :() [علامت پیشین نشان‌دهنده‌ی نیشی تا بناگوش باز شده می‌باشد. با تشکر]
پی‌نوشت1: وسعت سلیقه‌م از پهنا تو حلقم. شاهین S2 کجا، همایون شجریان کجا، مریلین منسون :||||||
پی‌نوشت2: یار که رفت/مپرس کجا/بگو رو/یار که از در گذشت/چه یک قدم/چه صد! «ژرف آژنگ» [ینی خوشم میاد توی پی‌نوشت هم شعرمو می‌چاپونم]
نه‌چندان‌بی‌ربط‌نوشت: یه تشکر خیلی خیلی خیلی مخصوص از عزیزانی که قدم بر چشمان حقیر گذاشتند و دعوت به کانال رو لبیک گفتند ♥

#فقروفنا

نه به صدای بلند مریلین
نه به خواندن جوشن کبیر
:(((
ناموص‌طوری یکی نیست به من بگه: what the phase ؟!
ما جماعت که اصولاً اهل تعادل نیستیم. بالاخره از یه وَرِ بوم میفتم دیگه...

#شب_قدری_با_رفیق

جاتون خالی دیشب رو با میرزا توی حرم و حومه [بماند!] گذراندیم. از بدخوانی دعا که بگذریم، نمی‌دانم چرا هیچکس مثل آن‌چه در تلویزیون مشاهده می‌شود زجه و زاری نمی‌کرد :|
البته ما هم چونان مؤمنانی واقعی دائماً لبحندی بر لب داشتیم. بعضیا بد نگاه می‌کردن جوری که انگار ما دو نفر قاتلین امام بودیم :( خب ما به کسی یا چیزی نمی‌خندیدیم، به خودمونی‌هایی که داشتیم توی اون لحظات ویا قبل از اون می‌خندیدیم. خدا هم که تا جایی که من باخبرم از شادی بنده‌هاش بدش نمی‌آد؛ موندم این بنده‌هاش چی می‌گن این وسط؟! بین خودمون باشه، حداقلش اینه که ما برای قدم زدن با یار اونم دست‌تودست نیومده بودیم :)
در کل خوش گذشت.
بعدش هم رفتیم سمت راه‌آهن و به قصد ضبط یه فیلم صامت از دالان طولانی که اونجا بود، به کمک مسخره‌بازیای میرزا یه فیلم ترسناک ثبت کردیم :| [پایان باز]
نائب الدعوه هم بودیم دوستان نگید بی‌وفا بود :|
التماس دعا

#قانون_جهانی_انبساط

بی‌حرکت، بیمار
از همه خسته و بیزار
توی برزخ بیست تا سی سال
افسردگی، بی‌حال
...
«بهرام نورائی»
شاید کمتر کسی باشه که جمله‌ی یک‌جزئیِ «خسته‌م» رو نشنیده باشه. بعضیا هم یه «خسته می‌فهمی؟!» یا «جسمی نه، روحی» رو بهش می‌چسبونن. خب این یه حقیقتیه که باید باهاش کمتر کنار اومد. خستگی داره همه جای این دنیا رو فرا می‌گیره. وقتی دقیق‌تر نگاه می‌کنیم می‌بینیم پشت این خستگی یه انبساط یا گشادی پنهان شده!
دانشمندا - تا جایی که من شنیدم! - می‌گن جهان در حال انبساطه. خب چطوره این انبساط جهانی رو بهانه‌ای کنیم برای انبساط شخصی؟! خب معمولاً این کُل هست که بر جز تأثیر می‌ذاره. اما عزیز یه نگاهی به تئوری آشوب هم بندازیم بد نیستا! همون که می‌گه: تغییرات کوچیک در محیط‌های بزرگ می‌تونه باعث تغییرات بزرگ بشه.
هوففففففففف از کجا شرو کنم؟! از ناله‌های مسخره‌ی ملت که شکست عشقی خوردن یا اونایی که فکر می‌کنن بدبخت‌ترین‌های روی زمینن؟! بسه دیگه خواهرم/برادرم. پا شو به قول آرش «تکون بده» یه حرکتی بزن! تا کی می‌خوای بشینی دنبال یکی باشی بشینی بدبختیاتو براش تعریف کنی؟! همه‌ی اینا بهونه‌س واسه پیشرفت نکردن ما. با نشستن و گریه کردن هیچ مرده‌ای از گور پا نمی‌شه.
یکی از نزدیکان گفت: از یه جایی به بعد، گذشته‌ها گذشته نیس؛گذشته‌ها تموم شده‌س. منم از این بزرگوار کمک می‌گیرم و مطلب - به نظر بعضیا شعاری و چرت و تکراری - رو به پایان می‌برم. امروز، هرگز و هرگز برنمی‌گرده. پس بهترین تلاشتو بذار وسط.
پی‌نوشت: کنکور :||||||||||| ننگ به نیرنگ تو :|||||||||||||||||||
راستی‌نوشت: تغییر نه از فرداست، نه از شنبه! همین الانِ الانِ ال‌آن...

#نمودار_زندگانی

نمودار زندگیم

رو به نزول است اکیداً

به صفر نرسیده ثابت بشود صلوات!

«ژرف آژنگ»

پی‌نوشت: چه وضشه؟؟؟ هان؟؟

#فرهنگ_بیفرهنگی_بیفرهنگی_فرهنگی

[با این که با نویسنده‌ی کتابی که عنوان رو ازش اقتباس کردم حال نمی‌کنم ولی... بگذریم]
سَمّ بی‌ادبی همه جا را فراگرفته. حتی در مواردی بیان را نیز هم! در گروه تلگرام که یا پسران اعضای خانواده‌ی خود را در ویترین قرار می‌دهند و به حراج می‌گذارند ویا دخترها از اندام نداشته‌شان سخن به میان می‌آورند! در اینستا جانِ گرام هم که تا تقی به طوقی [!] می‌خورد اکیپی گردهم می‌آیند و به سبز [آن هم سبز لجنی] نمودن پیج شخصی می‌پردازند که گویا پدر تک تک‌شان را سه بار اعدام کرده قبلاً...
فیض ‌بوک ما هم که شده محفل روش‌عن‌فکرانی که ایسم‌ایسم کنان جامه‌ها می‌درند و حنجره‌ها پاره می‌کنند تا ثابت کنند فلان شخص از آن یکی بهتر است یا به این می‌پردازند که چرا فلانی نمی‌میرد آن هم چونان که گویی طرف جای آن‌ها و چرت و پرت گفتن‌هایشان را گرفته. راستی از کِی ایرانیانِ مدعی مهد تمدن جهان بودن راضی به مرگ یک انسان می‌شوند؟!؟!
تویی تِررررر هم که کشته ما را با هشتگ‌های نفس‌گیرش. باز هم این یکی کمتر حواشی دارد. خدا را شکر که الحمدلله وگرنه ...
یاد این قسمت از قطعه‌ی Toxitcity اثر System of a Down افتادم:
eating seeds as a pastime activity
تخمه شکستن به عنوان یه فعالیت وقت گذرون
the toxicity of our city, of our city
سَمّیت شهر ماست، شهر ما
ربطش هم همین بس که: کار ما شده لم دادن روی کاناپه یا دراز کشیدن روی فرش و زل زدن به صفحه‌ی این گوشی بدمذهب که آخرش هم می‌شود این سمّی که این حقیر ذکر کرد.
پی‌نوشت1: این متنو که نوشتم، دیدم ای بابا از موسیقی متال چه نتیجه‌ی خفنی گرفتما! ناگفته نماند که با وجود گوشیدن متال هنوزم مسلمانیم به خدا!!! متال سوهان روحه [من که قمیم سوهان برام این‌جا حکم ایهام داشت!]. خلاصتاً متال گوش دهید تا رستگار شوید [اتفاقاً بعضی گروهاشون عجیب آدمو ترغیب به پرستش خدا می‌کنن!]
شیخ بهایی هم در این مورد می‌فرمایند:
در می‌کده دوش زاهدی دیدم مست
تسبیح به گردن و صراحی در دست [صراحی: جام شراب]
گفتم ز چه در می‌کده جاکردی؟ گفت
از می‌کده هم به سوی حق راهی هست
[البته زاهد هم یه کم رِند بوده گویا:| ]
پی‌نوشت2: در این متن هم از دختر گفته شد هم از پسر. نیاید بگید تبعیض جنسیتی کردی :((((((